نقش صبر و محبت در تداوم خانواده
خانواده، اولین محیط برای تعلیم و تربیت کودک است. فضایل اخلاقی در این محیط رشد میکند و سنگ بنای اخلاق انسان در خانواده نهاده میشود. کودک بسیاری از صفات و رفتارهای اخلاقی را از پدر، مادر، خواهر، برادر و کسانی که با آنها در یک خانواده زندگی میکند، میآموزد. صداقت، امانتداری، احترام متقابل، سپاسگزاری، مهربانی، محبت کردن، سخاوت، شجاعت، حفظ عفت و بسیاری از این قبیل رفتارها، توسط اعضای خانواده به یکدیگر منتقل میشود. خانواده نخستین درسهای فضیلت را به فرزندان خود میآموزد و بزرگترها نیز به سبب همنشینی طولانی و مداوم، بر شکلگیری صفات اخلاقی یکدیگر تأثیر میگذارند. پس قبل از هر چیز باید محیط خانواده به فضایل اخلاقی آراسته شود تا بتواند کارآمدی خود را اثبات کند و زمینة رشد و بالندگی اعضای خود را فراهم سازد.
صبر و کارآمدی خانواده
زندگی انسان در دنیا آمیخته با مشکلات و تعارضهای فراوانی است. اگر انسان در برابر آنها بایستد و صبر و مقاومت داشته باشد، حتماً پیروز خواهد شد و اگر ناشکیبایی کند و در برابر حوادث ناگوار زانو بزند، هیچگاه به مقصد نخواهد رسید. از اینروی در منابع دینی، صبر و پیروزی قرین هم شمرده شدهاند.در قرآن کریم نیز شرط مهم پیروزی مجاهدان راه خدا صبر شمرده شده است. خداوند خطاب به مجاهدان میفرماید: «هرگاه بیست نفر صبور و بااستقامت از شما باشد، بر دویست نفر غلبه میکند و اگر یکصد نفر باشند، بر هزار نفر از کافران پیروز میگردند».(انفال: 65) خداوند صبر را عامل افزایش توانایی و نیروی مقابله با سختیها میداند؛ هفتاد آیه در مورد صبر و آثار آن در زندگی فردی، اجتماعی و خانوادگی از طرف خداوند متعال نازل شده است. به اعتقاد برخی از مفسران، هیچیک از فضایل انسانی به این اندازه مورد تأکید قرار نگرفته است. این نشان میدهد که قرآن برای این فضیلت اخلاقی و عملی اهمیت فراوانی قائل است و آن را عصارة همة فضیلتها و خمیرمایة همة سعادتها و ابزار رسیدن به هرگونه خوشبختی و سعادت میداند. اگر انسان و خانواده ویژگی اخلاقی صبر را نداشته باشد و به آن عمل نکند، هرگز به خوشبختی و سعادت نخواهد رسید و کارآمد نخواهد بود.
حضرت علیعلیهالسلام صبر در کارها را بهمنزلة سر در بدن میداند و میفرماید: «همچنانکه اگر سر از بدن جدا شود بدن فاسد میشود، هرگاه صبر نیز در کارها نباشد، کارها تباه میگردد». در خانواده گاهی اعضا با ناکامیهایی روبهرو میشوند و یا برآورده شدن خواستهها نیازمند گذشت زمان است؛ همچنین گاهی آسیبهای بدنی برای آنان پدید میآید و در بسیاری از موارد روابط بین آنان به هم میخورد و زمینة بروز اختلاف و رفتارهای نامناسب در خانواده فراهم میشود؛ در صورتی که اعضای خانواده از مهار خویش ناتوان باشند و بردباری و تحمل در برابر مشکلات نداشته باشند، خانواده به شدت آسیب میبیند و نه تنها نیاز خود فرد برآورده نمیشود، بلکه برای دیگران نیز مشکلساز میشود. فشار روانی، اولین نتیجة بیصبری در برابر فشارهاست. فرد صبور میتواند با صبر در مقابل حوادث پیشآمده، موفقیت و کارآمدی خانواده را حفظ کند؛ در حالی که واکنش فوری و بدون اندیشه در برابر رفتارهای نامناسب دیگران سبب پشیمانی میشود. اما صبر به فرد امکان میدهد در زمان مناسب، رفتار و واکنش مناسب و متناسب با رفتار فرد خطاکار را از خود نشان دهد.
طبیعی است که در یک خانواده، به علت همراهی طولانیمدت اعضای آن، اختلافاتی پیش میآید و اگر هر عضوی بخواهد فقط به خواستههای خود بیندیشد و به دنبال رسیدن به آنها و ارضای نیازهای فردی باشد و در مقابل کمبودها از خود بیصبری نشان دهد، نمیتواند به خوشبختی و اهداف خود برسد. فرزندانی که در خانوادههای بیصبر و عجول پرورش یافتهاند، در اجتماع نیز دچار مشکل میشوند؛ زیرا همیشه و در همه جا شرایط فراهم نیست که خواستههای آنها برآورده شود. کودکی که صبر ندارد، میپندارد هرچه در اجتماع خواست، فوراً در اختیارش قرار میگیرد؛ اما وقتی به خواستههای خود نرسد، در مقابل اجتماع واکنشهای نامطلوب از خود نشان میدهد و این امر در بسیاری از موارد موجب دردسر برای فرد و خانوادهاش میشود.
بنابراین صبر نه تنها عامل تضمین کارآمدی خانواده است، بلکه کارآمدی جامعة انسانی را نیز تأمین میکند. اینکه خداوند میفرماید صبر عامل پیروزی مجاهدان است، تنها ثمرة صبر منحصر به جبهة جنگ و مجاهدان نیست، بلکه در همة عرصههای زندگی، انسان به صبر و مقاومت نیاز دارد تا به پیروزی برسد. پیروزی در خانواده بدین معناست که انسان با تشکیل خانوادة کارآمد، به کمال و بالندگی برسد.
راستگویی و کارآمدی خانواده
در قرآن کریم دربارة اهمیت راستگویی تعبیرات کمنظیری آمده است. خداوند میفرماید راستی و راستگویی مؤمنان سبب یاری آنان در دنیا و نجاتشان در قیامت میشود و پاداش آن را بهشت و رضایت خود از راستگویان میداند. (مائدة: 19) در روایات نیز به این فضیلت اخلاقی اهمیت فراوانی داده شده است. از روایات استفاده میشود که همة فضیلتهای انسانی از صداقت و راستی سرچشمه میگیرد و کلید همة خوبیها راستگویی و کلید همة بدیها دروغ و دروغگویی است. امام صادقعلیهالسلام راستگویی را نوری میداند که جهان اطراف خود را روشن میکند؛ مانند آفتابی که هرچه در معرض تابش آن قرارگیرد، روشن میشود، بدون آن که نقصی در آن وارد شود.
براساس آموزههای قرآنی و روایی، راستی و راستگویی در کارآمدی تمام بخشهای زندگی انسان مؤثر است و توجه به این آثار، انگیزة انسان برای گرایش و عمل به این فضیلت بزرگ اخلاقی را افزایش میدهد. نخستین تأثیری که این فضیلت دارد، مسئلة جلب اطمینان و اعتماد در همکاریهای جمعی است. اساس زندگی انسان را کار گروهی و دستهجمعی تشکیل میدهد و بدون همکاری جمعی، کارهای مهم و باارزش انجام نمیشود و یا اینکه پیشرفت آن کاهش مییابد. پیشرفت کار گروهی بدون اعتماد و اطمینان در بین اعضای گروه امکان ندارد؛ اعتماد و اطمینان نیز در صورتی حاصل میشود که صداقت و امانت در میان آنان حاکم باشد. همچنین تفاوتی میان فعالیتهای علمی، فرهنگی، پرورشی، حقوقی، اقتصادی و غیره وجود ندارد. یک دانشمند، مربّی، مدیر، سیاستمدار، فرزند و همسر اگر چند بار به دیگران و کسانی که با آنها اربطه دارد دروغ بگوید، بهسرعت نفوذ و ارزش خود را از دست میدهد و کارآمدی او در اجتماع ـ بهویژه اجتماع کوچک خانواده ـ دچار اختلال و ضعف میشود.
راستگویی تأمینکنندة سلامت و بهداشت روان است و به انسان شجاعت و شهامت میبخشد، درحالی که دروغ و دروغگویی همیشه انسان را در هالهای از ترس فرو میبرد و پیوسته از این هراس دارد که دروغهای او آشکار گردد. فردی که از بهداشت روان برخوردار نیست، نمیتواند در جهت کارآمدی خانوادة خود گامهای جدی بردارد.صدق در گفتار و صداقت در کردار، انسان را محبوب دلها و مورد اعتماد اعضای خانوادة خود و جامعة انسانی میگرداند. برعکس، تظاهر، ریا، نفاق و دروغگویی فرد را در جامعه بیاعتبار و نزد خداوند مطرود میسازد و پیوندهای اجتماعی و خانوادگی را با به وجود آوردن جو بیاعتمادی از هم میگسلد. همچنین خود فرد دچار شخصیت دوگانه و متضاد میگردد و هنگام آشکار شدن دروغها گرفتار رنج و عذاب وجدان میشود. اما افراد صادق و درستکار، دارای آرامش روان و احساس ایمنی هستند؛ زیرا چیزی جز آنچه مینمایند، نیستند تا از فاش شدن چهرة پنهان خود نگران باشند.
در تحلیل روانشناختی، صداقت به گفتار و رفتاری گفته میشود که فرد انگیزه و قصدی مغایر با مفاد گفتار و رفتارش نداشته باشد؛ یعنی اینکه فرد با صراحت و وضوح صحبت میکند. هنگامی که فرد در ارتباط کلامی یا بدنی صداقت نداشته باشد، ارتباطی متعارض یا دوسطحی برقرار میشود؛ بهگونهای که مفاد سخن شخص چیزی است و بقیة وجود او چیزی دیگر را بیان میکند و یا انگیزه و قصد او از رفتار و گفتارش امر دیگری است.در چنین موقعیتی مخاطب به دریافتی که از کلام یا رفتار خود دارد، پاسخ میدهد، ولی آنگاه که متوجه شود انگیزه شخص امر دیگری بوده است، در پاسخ به رفتار و گفتارهای بعدی او سردرگم میشود؛ گاه به کلام و رفتار او توجه میکند و از انگیزه و یا انگیزههای محرک رفتار غفلت میکند و گاهی به دلیل توجه بیشتر به انگیزههای احتمالی، دچار واکنش نامناسب میشود. اینگونه ارتباط، از ویژگیهای رفتارها و گفتارهای اعضای خانوادة ناکارآمد است.
بنابراین، برای دستیابی به سلامت روابط در خانواده و بالندگی و کارآمدی آن، باید روابط کلامی و بدنی مثل آهنگ صدا، تماسهای چشمی، نگاهها، وضعیت بدنی افراد نسبت به هم و حرکات بدن واضح و شفاف باشد و فرد را دچار سردرگمی نکند. باید سخنان فرد نه تنها با حالت صورت، وضع بدن و آهنگ صدا هماهنگ باشد، بلکه روایتگر انگیزه و حالات ناهشیار نیز باشد. در واقع، همة ابعاد روانشناختی فرد اعم از عاطفی، هیجانی، رفتاری و شناختی یک مطلب را نشان دهد. چنین ارتباط صادقانه، کارآمد و بهنجاری به اعضای خانواده امکان میدهد که درستی، تعهد، شایستگی و خلاقیت داشته باشند؛ به کمال و بالندگی برسند و با غلبه بر مشکلات، بر کارآمدی خانواده بیفزایند.
محمدمهدی صفوراییپاریزی
جایگاه زن
در طول تاریخ بشر،هیچ موجودی مانند((زن)) مورد بی مهری و ظلم واقع نشده است. موجودی که پروردگار عالم او را مکمل و یاور مرد قرارداده است، گاه به دست خود و گاه به دست مردان نابخرد و خود خواه آنچنان اسیر و مغلوب و مقهور گشته است که زبان از گفتن وقلم از نوشتن آن باز می ماند. ضعف و ناتوانی جسمی زنان نسبت به مردان، احساسات و عواطف فراوان آنان، تناسب نداشتن برخی از کارها با طبیعت و ذوق و سلیقه زنان و بسیاری از موارد دیگر، عواملی هستند که دستاویز برخی از مردان قرار گرفته و موجب شده اند تا عده ای باور کنند که مرد از زن برتر آفریده شده است، از این رو، می پندارند همواره زن باید اسیر و مغلوب مرد باشد و تنها به این جهت باید او را در زندگی مشترک پذیرفت که تولید فرزند کند و یا کارهای مرد را انجام دهد.
سر نوشت زن در طول تاریخ این گونه بوده است. این رفتار تحقیر آمیز تنها در جوامع غیر متمدن و وحشی نبوده، بلکه جوامعی که خود را متمدن می دانستند نیز چنین بر خوردی با زن داشته اند و هر کدام به نوعی زن را بازیچه دست خود قرار داده بودند.
از آنجایی که در پدید آمدن ظلم همواره دو نفر ـ ظالم و مظلوم ـ نقش دارند، خود زن نیز با ظلم پذیری، به مظلومیت خویش کمک کرده است. او نیز باور کرده که در برابر مردان پست و بی ارزش است و صرفا باید در خدمت ارضای غرایز جنسی مرد باشد و بس. هیچ گاه تصور نمی کرد که او نیز بتواند در رشد و تکامل جامعه موثر و نقش آفرین باشد و یا صفات و ویژگی های زنانه اش مکمل صفات و ویژگی های مرد باشد، به طوری که بدون آنها مردان دچار نقصان شوند. دور نمایی از وضعیت و جایگاه زن در جوامع مختلف و در میان اقوام و ملل گوناگون را می توان در ضرب المثل های به جای مانده از آن دوران دید:
سخن زنت را بشنو ولی هرگز باور نکن ! (مثل چینی)
در بدن ده زن روی هم رفته تنها یک روح بیشتر وجود ندارد. (مثل روسی)
برای اسب رام و سرکش مهمیز لازم است و برای زن خوب و بد هم چوب. (مثل ایتالیایی )
زن از دیدگاه پیامبر اسلام
بی شک عزت و احترامی که زنان بعد از اسلام پیدا کردند، مر هون تلاش ها و زحمت های رسول اکرم (ص) است.آن حضرت همان طوری که در همه زمینه ها پیوسته سعی داشت تا مردم را از انحراف فکری برهاند و به راه راست رهنمون کند، در این مورد نیز سعی و تلاش فراوانی کرد تا هم نگرش مردان را نسبت به زنان تغییر دهد و آن گونه که شایسته است اصلاح کند و هم زنان را به قدر و منزلت خویش واقف گرداند، به طوری که بدانند در عرصه حیات اجتماعی باید دوشادوش مردان فعالیت کنند و کارهای متناسب با طبیعت و توان خود را عهده دار باشند. پیامبر بزرگوار اسلام می فرمایند:
ای مردم! بانوان به شما حقوقی دارند و شما نیز بر آنان حقوقی دارید .
من به شما سفارش می کنم که به زنان نیکی کنید، زیرا آنان امانت های
الهی در دست شما هستند و با قوانین الهی بر شما حلال شده اند.
عده ای گمان می کنند فقط مردان می توانند کارهای مهم و ارزشمند را انجام دهند و آنچه زنان انجام می دهند اهمیت زیادی ندارد، در حالی که رسول خدا (ص) این پندار را غلط دانسته و کارهای زنان را هم با ارزش شمرده است. چنان که پیامبر در پاسخ پرسش اسماء دختر یزید انصاری درباره برتری اجر مردان بر زنان «فعالیت های سیاسی و عبادی، چنین فرمودند:
روزی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله با اصحاب خود گرد هم نشسته بودند، ناگاه اسما، دختر یزید انصاری به حضور آن حضرت آمد و گفت: پدر و مادرم به فدایت ای رسول خدا، من به نمایندگی از زنان به حضور شما آمدهام تا چیزی از شما بپرسم. خداوند تو را به عنوان پیامبر به سوی همه انسانها از مرد و زن فرستاده است و ما به تو و خدای تو ایمان آوردهایم، ولی دستورهای شما، ما زنان را در خانهها محبوس و دستمان را از امور اجتماعی و سیاسی کوتاه کرده است. در خانهها نشستهایم و به بچه داری مشغولیم و شما مردان به سبب شرکت در فعالیتهای اجتماعی مانند: نماز جمعه، جماعات، عیادت بیمار و تشییع جنازه بر ما برتری یافتهاید. از همه اینها بالاتر جهاد در راه خداست که ما از شرکت در آن محروم هستیم و اگر شما مردان برای شرکت در حج و جهاد از خانه بیرون روید، ما در غیاب شما اموال شما را نگه میداریم، برای شما لباس میبافیم و کودکان شما را پرورش میدهیم. آیا ما در پاداش کارهای نیک (اجتماعی و سیاسی) شما سهمی نداریم؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به اصحاب رو کرد و فرمود: «آیا شما تاکنون پرسشی بهتر از سؤال مذهبی این بانو (السماء) شنیدهاید؟» سپس رو به اسماء کرد و فرمود: «ای زن، بشنو و به زنانی که به نمایندگی آنها به اینجا آمدهای ابلاغ کن. پاداش شوهرداری نیک زن و کوشش او برای خشنود کردن شوهر و پیروی از شوهر، برابر همه پاداشهای (جماعت و حج و جهاد و...) مردان است». اسماء در حالی که ذکر خدا میگفت، به سوی زنان بازگشت و سخن پیامبر را به آنها ابلاغ کرد. همه زنان شادمان شدند و از آن پس اسماء را به عنوان نماینده خود برای فرستادن نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله انتخاب کردند.
جشن بهمنگان
شاهین سپنتا
به فرخندگی جشن بهمن رسید / به هر بوستان یاسمن نودمید
بُوَد تا در این جشن باشی به هوش / نیوشنده باشی پیام سروش
خروس سپید است پیک سروش / که هر بامدادان برآرد خروش
که یزدان به جاندار داده است جان / مبادا به جانش رسانی زیان
" چه خوش گفت فردوسی پاک زاد / که رحمت بر آن تربت پاک باد :
میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است
سیاه اندرون باشد و سنگ دل / که خواهد که موری شود تنگ دل"
مکن با سگ پیر آواره، جنگ / مبندش به زنجیر و قلاده، تنگ
مکش بیش از اندازه از باره کار / مکن روز حیوان بیچاره تار
مزن لانه ی مرغکان را به سنگ / مشو پشتوان خروسان به جنگ
مکن صید ماهی به وقت خوشی / مکن پیشه ات کار ماهی کشی
منه بار بر اسب بیمار و لنگ / مکش در پی اش چوب و الوار و سنگ
چنان بسته ای تنگ راه نفس / که بلبل دهد جان به کنج قفس ؟
چرا می کنی دشمنی با ددان ؟ / چرا می کنی کار نابخردان ؟
ز نامهربانی بهرام گور / تهی شد همه دشت میهن ز گور
کنون پند گیراز سرانجام او / نشد جز دل خاک انجام او
گر ایران ستایی مزن تیر کین / به قرقاول و کبک ایران زمین
تو بر شیر ایران ستم کرده ای / دل مام میهن دژم کرده ای
چو خالی شده بیشه از نره شیر / شده این وطن مُلک کفتار پیر
بسی ببر کشتند پتیارگان / که ناهست شد ببر مازندران
نباشد جزاین پند و پیغام دین / ز پیغام دین پند نیکو گزین
همه دام و دد را ز ریز و درشت / نباید شکار و نباید بکشت
همه جیره خوارند از مور و شیر / بر این خوان گسترده ی بی نظیر
نخواهد چنین خوار و خرد و نزار / سرانجام مخلوق، پروردگار
نگهدار، گنجینه ی زیست بوم / گران پایه سرمایه ی مرز و بوم
مبادا ز کف مفت و آسان دهی / ز خودکرده نالان و پژمان شوی
حمایت ز حیوان کسی پیشه کرد / که در زندگی ، سبز اندیشه کرد.
فضیلت آیه الکرسی
در دائرة المعارف تشییع 1 درباره«آیه الکرسی» آمده است: در قرآن مجید، دو آیه هست که احادیث بسیاری در بیان عظمت آنها از رسول اکرم (ص) و ائمه اطهار وارد شده است، این دو آیه عبارتند از: آیه نور و آیه الکرسی.
ابوالفتوح رازی مینویسد: ابی بن کعب گفت: رسول خدا(ص) پرسید: کدام آیت در کتاب خدا عظیمتر است یا ابا المنذر؟ من گفتم: خدا و رسول او اعلماند، دوباره پرسید تا سه بار، من گفتم: خدا و پیغمبرش اعلماند، در آخرین مرتبه گفتم: آیهالکرسی؟ رسول اکرم(ص) دست بر سینه من نهاد و گفت: «هنیئاً لک یا ابا المنذر».نیز مینویسد:علی (ع) از رسول اکرم (ص) نقل کرده است:قرآن والاترین کلامهاست و سوره بقره، سرور قرآن و آیه الکرسی سرور سوره بقره. در آیه الکرسی پنجاه کلمه است و در هر کلمه پنجاه برکت.
ملاصدرا در مقدمه تفسیری که درباره آیه الکرسی نوشته خبری به این مضمون نقل میکند که اسم اعظم الهی در آیه الکرسی و اوّل سوره آل عمران است، ملاّ فتح اللّه کاشانی بیست حدیث در فضیلت آیه الکرسی نقل میکند از جمله مینویسد: امیرالمؤمنین (ع) روایت کرده که رسول اکرم(ص) را دیدم که بر بالای منبر فرمود:هر که آیه الکرسی را در عقب هر نماز واجب بخواند هیچ چیز او را از بهشت منع نکند و بر این مواظبت نکند مگر صدّیقی یا عابدی. «کرسی» به تعبیر قرآن مجید، کما بیش مانند عرش است به این معنا که هر دو، دو معنی دارند: یکی تخت و سریر و دیگری علم و عظمت و قدرت الهی و کرسی در آیه الکرسی به همین معنای اخیر است.
«آیه الکرسی» آیه 255 سوره بقره است که اوّل آن «اللّه لا اله الاّ هو…» و آخر آن«و هو العلی العظیم» میباشد،
ولی در قرون اخیر دو آیه بعدی را که از «لا اکراه فی الدین … » شروع و به «هم فیها خالدون» ختم میشود را جزو آن گرفتهاند؛ امّا چون در احادیث اشاره به «پنجاه کلمه» و «یکصد و هفتاد حرف» شده، نیز با توجّه به اینکه«کرسی» در همان آیه 255 سوره بقره آمده و معنای این دو آیه موقوف بر هم نیست؛ لذا صحیح آن است که همان آیه را به تنهایی آیه الکرسی به حساب آوریم. در بحارالانوار هم در حدیثی که از امالی شیخ طوسی نقل میکند، تصریح دارد که حضرت علی(ع) آیه الکرسی را از «الله لا اله …» آغاز و به «هو العلی العظیم» ختم کرد.
علامه طباطبایی در جلد دوم تفسیر المیزان درباره آیه الکرسی میفرماید:
آیه الکرسی،از صدر اسلام مشهور بوده، در زمان رسول خدا (ص) و حتی از زبان آن جناب به این نام بیان میشد، همچنان که این نامگذاری در روایات وارده از آن جناب و از اهل بیت ـ علیهم السلام ـ و از صحابه به چشم میخورد و این احترام،بدون جهت نبوده، بلکه بخاطر معارف دقیق و لطیفی است که در این آیه آمده و آن عبارت است از: توحید خالصی که جمله «اللّه لا اله الا هو…» بر آن دلالت دارد و همچنین «قیمومیت مطلقهای» که در آن آمده و ….«المیزان» واژه «کرسی» را این گونه معنا میکند:کرسی از ماده(ک ـ ر ـ س) گرفته شده که به معنای وصل کردن اجزای ساختمان است و اگر تخت را کرسی خواندهاند به این جهت بوده که اجزای آن بهدست نجّار ـ اگر چوبی باشد ـ و بسیاری از مواقع این کلمه را کنایه از مُلک و سلطنت میگیرند و میگویند: فلانی از کرسی نشینان است، یعنی او قدرت وسیع دارد و منطقه تحت نفوذ او گسترده است.
در کتاب قاموس قرآن ـ که فرهنگ واژههای قرآنی است ـ درباره آیه الکرسی آمده است: آیه 255 سوره بقره مشهور به آیه الکرسی است و از صدر اسلام، حتی در زمان رسول اکرم (ص) چنان که از روایات شیعه و سنی برمیآید به این نام معروف شده است، این آیه، توحید خالص و قدرت و قیومیت خداوند را در جهان به بهترین وجهی روشن و بیان میکند، توجّه به الفاظ و معانی آن از توضیح بیشتر بینیاز میکند و چون دارای این مقام و عظمت است؛ لذا درباره حفظ و خواندن و توجّه به معانی آن بیشتر توجّه شده و فضائلی درباره آن نقل گردیده است.
احادیثی درباره فضیلتآیه الکرسی
امام صادق (ع) فرمود: برای هر چیزی اوجی میباشد و اوج قرآن، آیه الکرسی است، هر که یک بار آن را بخواند خداوند هزار ناگواری، از ناگواریهای دنیا و هزار ناگواری از ناگواریهای آخرت را از او بگرداند که آسانترین ناگواری دنیا، فقر، و سهلترین ناگواری آخرت، عذاب قبر است و من به امید رسیدن به آن مقام آن را میخوانم.همچنین آمده است که شیخ طوسی در کتاب امالی خود آورده که گفته است: راوی میگوید از حضرت علی (ع) شنیدم که میفرمود: باور نمیکنم که کسی اسلام را فهمیده و یا در اسلام متولد شده باشد و سیاهی شب را به صبح پیوند زند و این آیه را نخواند، عرض کردم منظور از سیاهی شب چیست؟ فرمود: یعنی نیمه شب، آن گاه فرمود: اگر بدانید این آیه چیست و یا در این آیه چیست، در هیچ حالی آن را ترک نخواهید کرد.
برترین آیه
اباذر در جلسهای از پیامبر اکرم (ص) پرسید: برترین و فاضلترین آیهای که بر شما نازل شده است کدام است؟پیامبر اکرم (ص) فرمودند: آیه الکرسی! زیرا در آن آیه کریمه، کلمه شریفه:«حی، قیوم» ذکر شده است. اگر چه سوره «فاتحة الکتاب» افضل سورهها و «عصاره قرآن» است؛ولی این منافات ندارد که «آیه الکرسی» افضل آیهها باشد، زیرا یکی مربوط به سوره است و دیگری مربوط به آیه.
التماس دعا
18 دی مصادف است با شهادت میرزا تقی خان امیرکبیر، ستاره بی نظیر تاریخ ایران زمین که صد و پنجاه و اندی سال پیش به عنوان صدراعظم ایران درخشید و در کمتر از سه سال و دو ماه بعد از شروع صدارتش خاموش شد. آشپززاده ای که به دلیل استعدادش مورد توجه قرار گرفت و توسط قائم مقام، والامقامی آگاه و وطن پرست شد.
میرزا تقی خان فراهانی از نوادر تاریخ کشور ماست. روحیه اصلاح طلب و عشق عمیق وی به استقلال و آزادی و اقتدار ملت مسلمان ایران، زمانی به فریاد دادخواهی ملت مظلوم لبیک گفت، که میرفت تمامی ثروت و عزت کشور برای همیشه در کام جهنمی استعمار و استکبار جهانی بلعیده شود. زمانی که دربار فاسد پادشاهی و رجال سیاسی سر سپرده، مزدورانه و مزورانه علناً سنگ بندگی طاغوتهای شرق و غرب را به سینه میزدند و بیشرمی و گستاخیشان به حدی رسیده بود که حتی کوششی در اختفای بندهای اسارت و یوغ بندگی و بردگی خویش نمی نمودند. امیرکبیر در برابر دشمنان دین و مجریان سیاست استعماری، یک تنه قیام کرد و پوزه استکبار و عمّال داخلیش را به خاک مالید.
طی حدود یک قرن و نیم که از شهادت امیر به دست جیرهخواران و سر سپردگان طاغوت میگذرد، دوست و دشمن در ستایش از این روح آزاده و شخصیت مقتدر سخن گفتهاند. همه متفق القول اعتراف کردهاند که ?مصلحی? چنین تشنه اصلاح، ?سیاستمداری? چنان شیفته استقلال و ?زمامداری? چنین خیرخواه ملت، نه تنها در تاریخ دو هزار و چند ساله ایران بلکه در تاریخ جهان، کم نظیر و کمیاب است. اصلاحات داخلی در زمینه اعتلای فرهنگ، تنظیم اقتصاد و تطهیر عرصه سیاست کشور، اقدام در جهت احیای دین و بسط عدالت در سطح جامعه، مبارزاتش در جهت قطع نفوذ اجانب و استعمارگران، و حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور که طی سه سال و اندی صدارت میرزا تقیخان امیر کبیر انجام گرفت، همه شایسته تحسین است.
سرگذشت امیرکبیر و اهداف اصلاحی و ضد استکباری این مرد سیاسی لایق، این مسلمان متدیّن و وظیفه شناس و ... و مصلح بزرگ دینی و اجتماعی و نقش استکبار جهانی در سرکوبی، عزل، تبعید و سرانجام شهادت وی از آن رو شایسته مطالعه و بررسی است که پرده از خیانتها و جنایتهای استعمارگران شرق و غرب در کشورهای عقب نگاه داشته شده برداشته و ما را وامیدارد که هر چه مصممتر و با آگاهی هرچه بیشتر به دسیسههای استکبار جهانی پی ببریم.
میرزا تقی خان امیرکبیر یا میرزا محمدتقی خان امیرکبیر، پسر مشهدی قربان هزاوهیی فراهانی نوه تهماسب بیک است. (مشهدی قربان طباخ اشراف آن زمان که بعدها به طور اختصاصی طباخ آشپزخانه میرزا عیسی معروف به میرزا بزرگ قائم مقام فراهانی شد). میرزا تقی خان امیرکبیر در خانوادهای از طبقات پایینی ملت ایران در روستای هزاوه به دنیا آمد و با حفظ این امتیاز در دامان یکی از بهترین و اصیلترین خاندانهای آن روز ایران تربیت یافت و رشد کرد.
هزاوه در دو فرسخی شمال غربی شهرستان اراک و در مجاورت فراهان زادگاه خانواده بزرگ قائم مقام قرار داشت. کربلایی محمد قربان در سلک نوکران میرزا عیسی قائم مقام بزرگ درآمد و به مقام آشپزی رسید و در زمان میرزا ابوالقاسم قائم مقام دوم و صدر اعظم محمدشاه مقام نظارت در آشپزخانه را احراز کرد و در اواخر عمر ?قاپوچی? قائم مقام شد. حشر و نشر میرزا تقی خان با فرزندان خانواده قائم مقام از سویی و استعداد و دقت نظر امیرکبیر از سوی دیگر از او شخصیتی میسازد که نظیر آن در عصر قاجار کمتر دیده میشود. راه یافتن امیر کبیر به کلاس درس فرزندان قائم مقام در حالی که امثال او حق تعلیم و تعلم نداشتهاند و تعبیراتی که قائم مقام در خصوص او به کار میبرد، عظمت شخصیت امیرکبیر را در همان دوران طفولیت نشان میدهد.
امیر چون به سن رشد رسید در دستگاه قائم مقام و دستگاه محمدخان زنگنه امیر نظام، وارد خدمات دولتی شد. تحریر و نویسندگی در محضر این دو شخصیت، آغاز کار امیرکبیر است. بعد از مدتی لشکر نویسی در سال 1251 هجری قمری به شغل و لقب مستوفی نظام در لشکر آذربایجان منسوب و ملقب گردید. بعد از سمت استیفا به وزیر نظامی فرمانده کل قوا میرسد و بعد از مدتی با جلوس ناصرالدین شاه بر تخت، محمدتقی خان، به لقب امیرکبیری، اتابکی و نائبی درآمد. در حالی که منصب صدارت و امیر نظامی را داشت. حسادت امثال میرزا آقاخان نوری و دسایس او همراه با مهدعلیا در این هنگام علیه امیرکبیر در شاه اثری نکرد و ازدواج امیر کبیر با خواهر تنی ناصرالدین شاه یعنی عزت الدوله اوضاع را کمی به نفع امیرکبیر آرام کرد. امیرکبیر سرگرم اصلاحات کلی شد در حالی که مملکت سخت گرفتار طغیان ناشی از هرج و مرج اواخر دوران محمدشاه بود.
از مهمترین اقدامات وی میتوان به موارد زیر اشاره کرد: رسیدگی به وضعیت مشوش ارتش، اصلاح امور مالیاتی، ختم غائله خراسان و قلع و قمع کردن حسین خان سالار و پیروان میرزا علی محمد شیرازی، ختم قائله مازندران که سنگر و پناهگاه با بیان به سرکردگی ملاحسین شیرویهیی و ملاحمدعلی قدوسی بود. برافراشتن بیرق ایران در ممالک خارجه، تأسیس مدرسه دارالفنون، ایجاد روزنامه وقایع اتفاقیه در پنجم ربیعالثانی 1267 هـ.ق که بعدها با عناوین روزنامه دولتی ایران و روزنامه دولت علیه ایران و روزنامه ایران منتشر میشد، ایجاد چاپارخانه منظم، ساختن محلی برای توپ توپچیان به نام میدان توپخانه، منع رشوه و تأسیس کارخانههای مختلفی چون بلورسازی، چلواربافی، ماهوت بافی، اسلحه سازی، توپ ریزی و غیره.
آنچه همواره نام امیر کبیر را در نهضت علم و دانش ماندگار خواهد کرد، همانا تأسیس مدرسه دارالفنون به سبک جدید و استخدام معلمین و استادان خارجی است که در کنار آنها اساتید برجسته ایران هم بودند و تدریس میکردند. گرچه بعد از تأسیس این مدرسه آنچه امیرکبیر در زمان حیاتش در نظر داشت متحقق نشد و حسودان امیرکبیر چون میرزا آقاخان نوری سلطه و نفوذ یافتند و اغراض و امیالشان را در این امر مهم دخالت دادند، از جمله بردن صد نفر شاگرد از شاهزادگان به نزد ناصرالدین شاه تا در این مدرسه تعلیم یابند. افسوس که یک روز پس از عزل امیرکبیر، معلمان فرنگی وارد تهران میشوند و گویی او را در حال توقیف ملاقات میکنند. میرزا آقاخان نوری با وجود آمدن معلمان از فرنگ، هنوز سعی در تعطیلی دارالفنون دارد که ناصرالدین شاه مخالفت میکند.
سرانجام دشمنی امثال آقاخان نوری و مهدعلیا و... و نادانی ناصرالدین شاه باعث شد تا در 20 محرم 1268 هجری قمری، امیرکبیر از صدارت معزول شود و در 25 محرم از امارت نظام و از تمام مشاغل دولتی برکنار و چند روز بعد به کاشان تبعید شود. سرانجام به فرمان نامرد روزگار ناصرالدین شاه به دست نالایقی چون حاج علیخان مراغهیی معروف به حاجبالدوله به طرز فیجعی در حمام فین کاشان به لقاء حق برسد. روحش شاد.
آیت الله جوادی آملی:راههای تداوم و زنده نگه داشتن نهضت حسینی
محبّت به اهل بیت(ع)،تداوم نهضت حسینی
مقام از اهل بیت شدن به سلمان فارسی (رحمه الله) اختصاص ندارد؛ چنان که از امام صادق (علیه السلام) درباره? «فضیل بن یسار» نیز همین تعبیر به کار رفته است . نیز این مقام به مردان اختصاص ندارد؛ چنان که «فضّه»، خدمتگزار حضرت زهرا (سلام الله علیها) به این درجه نایل آمد و بخشی از آیات سوره? «هل اتی» شاهد آن است.
اصل کلی این مطلب را اهل بیت (علیهم السلام) به استناد برخی آیات قرآن کریم تبیین فرموده اند؛ نظیر آیه? ?فمن تبعنی فإنّه منّی? ؛ «هر کس مرا پیروی کند از من است».
محبت به اهل بیت (علیهم السلام) بعد از معرفت ولایت آنان و گرایش قلبی به آن ذوات مقدّس، به عالم و عادل شدن است. به یقین، جریان عدالت و وارستگی، وظیفه ای مشترک برای عالمان و غیرعالمان است. به همین جهت، سفارش شده است که از آغاز تحصیل، دست به کار تهذیب و اصلاح خود باشید؛ زیرا بعداً این کار بسیار مشکل است؛ چنان که فرعون علم و یقین داشت که حضرت موسی (علیه السلام) و معجزات او حق است و از سوی خدا، ولی رسالت و اعجاز او را انکار کرد؛ زیرا مهذّب و عادل نبود؛ ?قال لقد علمت ما أنزل هؤلاء إلّا رب السموات و الأرض? .
بنابراین، برخی علم دارند، ولی عدالت ندارند؛ چون دوستدار دنیا هستند. برای رسیدن به محبت اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) و بهره مندی از آثار آن، باید خود را به علم و عدالت مزیّن کنیم و در این راه، خطر محبت به دنیا را دست کم نگیریم؛ زیرا این که افرادی سال ها آیات خدا و سخنان معصومان (علیهم السلام) را می شنوند و فرا می گیرند، ولی گناه می کنند، نشان از این دارد که محبت دنیا آنقدر خطرناک است که با هیچ یک از این آیات و روایات برطرف نمی شود و دل آلوده به چنین ویروسی تطهیر نخواهد شد.
نکته? فاخری که نباید از آن غفلت نمود این است که دل، خواهان تعلّق به محبوب است؛ اگر آن محبوب گزنده باشد، محبّت آن سوزنده است و اگر آن محبوب روح و ریحان ملکوتی باشد، محبّت آن پرورنده و نشاط آور است؛ یعنی جلال محبوب به محبت اثر می کند و اثر جلالت مند محبّت، دل محبّ را جلیل، می سازد و قلب جلیل همچون قدوه? اَجِلّه و اُسوه جلالت مداران، یعنی حضرت خلیل الرحمن از هرگزندی در امان است.
ترک دنیا،تداوم قیام ونهضت حسینی
منشأ مبارزه? با دین، دوستی دنیاست؛ چنان که منشأ یاری دین خدا ترک دنیاست. فرعون با آن که می دانست حضرت موسی (علیه السلام) بر حق است، ولی در برابر او ایستاد؛ ?و جحدوا بها واستیقنتها أنفسهم ظلماً و علوّاً? و این نبود، جز در اثر محبت به دنیا.
سنّت عترت طاهرین (علیهم السلام) خطرها و موانع پیشرفت خود را انسان هایی دانستند که محبت دنیا را در دل دارند و فریفته? آن هستند. مرحوم کلینی نقل کرده است: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «حب الدنیا رأس کلّ خطیئة» . امام صادق (علیه السلام) نیز در زیارت اربعین حضرت سید الشهدا (علیه السلام) دشمنان و مانعان پیشرفت آن حضرت (علیه السلام) را کسانی دانسته اند که مغرور دنیا شده بودند؛ «و قد توازر علیه من غرّته الدنیا» .
قرآن کریم فرموده است: جهادگران در راه خدا باید دنیا را فروخته، آخرت را بخرند؛ ?فلیقاتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیاة الدنیا بالا خرة? . براساس این آیه، مهم ترین شرط جهاد و یاری دین خدا، فروختن دنیا و خریدن آخرت است و نیز خدای سبحان به سبب اهمیت مسأله? جهاد در راه خدا، فاعل ?فلیقاتل? را که کلمه? «الذین» است، از مفعول آن، یعنی ?فی سبیل الله? مؤخر داشت و سرّ تقدیم مفعول، همان اهتمام به این است که باید در راه خدا جهاد نمود.
امام حسین (علیه السلام) نیز در روز عاشورا فرمودند: دنیا فریبتان ندهد که بر ضد من قیام کنید. دنیا جایی است که هر کس به او اطمینان و امید داشته باشد، ناامید باز می گردد و هر کس در آن طمع کند، زیانکار می شود… شیطان بر شما مسلّط شده و خدای عظیم را از یاد شما برده است؛ «فلا تغزنکم هذه الدنیا فإنّها تقطع رجاء من رکن إلیها و تخیّب طمع من طمع فیها… لقد استحوذ علیکم الشیطان فأنساکم ذکر الله العظیم» . نیز آن حضرت (علیه السلام) در آخرین لحظات عمر شریف خود به امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: شیطان بر اینان مسلط شده و خدا را از یاد آنان برده است .
نتیجه آن که محبت و گرایش به دنیا سبب مبارزه با دین و کوشش در خاموش کردن چراغ هدایت است و ترک دنیا منشأ و شرط یاری دین خداست. ترک دنیا به معنای ترک کار و فعالیت اقتصادی، یا سیاسی یا فرهنگی و مانند آن نیست؛ چنان که امامان معصوم (علیهم السلام) که ما را از دنیازدگی و سرگرم شدن به آن برحذر می دارند، دو مطلب را گوشزد کرده اند: یکی کارکردن تا لحظه? پایانی عمر کار هر کسی متناسب با شأن و توان اوست و در میان کارها، فعالیت های فرهنگی و تعلیم و تعلّم بر دیگر کارها مقدّم است و دیگری قناعت در مصرف. بنابراین، طمع درکار و قناعت در مصرف، الگوی علاقه مندان به زندگی دینی است که با ترک دنیازدگی منافاتی ندارد.
گفتنی است: در فعالیت های فکری و فرهنگی، طمع مطلوب است، نه قناعت؛ چنان که امیرمؤمنان (علیه السلام) همانند نبیّ اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: روزی که در آن مطلب تازه ای یاد نگیرم، آن روز برایم مبارک نیست. البته معلّم اهل بیت (علیهم السلام) خدای رحمان است و آنان نیز معلمان بشرند.
بنابراین، تولید حدّ و مرزی ندارد و قناعت در مصرف لازم است، جز در امر یادگیری. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که الگوی همگان است؛ ?لقد کان لکم فی رسول الله أُسوة حسنة? ، پیوسته از خداوند طلب افزونی علم می کردند؛ ?قل ربّ زدنی علماً? .
یادآوری: وقتی سالک صالح در بستر صراط مستقیم قرار گرفت، به طوری که همه? شؤون ادراکی و تحریکی او منطبق با راه راست و از هرگونه کژراهه منزّه و مبرّا بود، در این حال برنامه رفتاری او، «خیر الأمور أوسطها» نیست، بلکه خیرالأُمور، أکثرها و أوفرها و أشدّها و أعلاها و أغلاها و… است. از این رو، رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) در افزون طلبی علم الهی، هیچ مرزی قائل نبودند؛ زیرا جریان رنج جوارح و کوشش ابدان در محدوده? خیر است.
گرفتن خونبهای امام حسین(ع)
وظیفه? شیعه، این است که عالم و عادل شود؛ یعنی خوبی ها را بشناسد و به آن ها عمل کند و دستورهای دینی را نصب العین خود قرار دهد و با دشمنان دین بستیزد. در ایام سوگواری سالار شهیدان، دستور داده شده که شیعیان در دیدار یک دیگر، دو جمله را بگویند: یکی جمله? «أعظم الله أُجورنا و أُجورکم بمصابنا بالحسین (علیه السلام)» و دیگری عبارت «و جعلنا و إیّاکم من الطالبین بثاره مع ولیّه المهدیّ من آل محمد (علیهم السلام)»
معنای جمله? اول این است که خدایا ما را در شمار عزاداران واقعی امام حسین (علیه السلام) به حساب آور که اجر این مصیبت در نامه? اعمال ما نیز ثبت و ضبط شود. معنای جمله? دوم این است که ما را جزو ادامه دهندگان راه آن حضرت (علیه السلام) قرار بده. «الطالبین بثاره»، یعنی توفیق گرفتن خون بهای آن حضرت (علیه السلام) را به ما عطا کن و این جزو شعارهای رسمی شیعه است.
نیز در زیارت عاشورا به اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)، به ویژه به سالار شهیدان، عرض می کنیم: با آنان که تو با آن ها اهل سازش بودی، سازش می کنیم و کسانی را که با آنان در جنگ بودی، ما نیز با آن ها در جنگیم؛ «إنى سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم» .
بنابراین، گریه برای سالار شهیدان ثواب فراوان دارد؛ ولی بخشی از برنامه? امت اسلامی است. قسمت مهم تر رسالت امت، مسلّح شدن و به جنگ دشمنان دین رفتن است که احیاناً شهادت، اسارت و جراحت را به همراه دارد. امروزه که دشمن با تکنولوژی ماهواره و با قلم در صدد ضربه زدن به نظام اسلامی و مسلمانان است، باید دشمن و دشمنی را شناسایی کرد و با حکمت، موعظه حَسَن وجدال احسن تهاجم های فرهنگی وی را دفع نمود و از کیان اسلام دفاع کرد و اگر اجتهاد فرهنگی اثر نکرد، چاره ای جز جهاد نظامی همراه با روش سیاسی نیست.
نیز باید منافقان را که خطرشان برای قرآن و عترت (علیهم السلام)، بیش از مشرکان بوده و هست، شناسایی و اعمال آنان را بی اثر کرد. منافقان بودند که ائمه (علیهم السلام) را به شهادت رساندند، نه مشرکان. آن که امیرمؤمنان (علیه السلام) را خانه نشین و شهید کرد و پهلوی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) را شکست و امام حسن (علیه السلام) را مسموم و شهید کرد و سیدالشهدا (علیه السلام) را در کربلا به شهادت رساند و برای عوام فریبی به عمربن سعد که ظاهری صالح داشت، دستور داد تا نمازهای پنج گانه? شبانه روز را به جماعت بخواند، همه از منافقان بودند؛ چنان که طایفه? عباسیان، منافقان بعدی بودند که دیگر امامان معصوم (علیهم السلام) را به شهادت رساندند.
بنابراین، وظیفه? پیروان سالار شهیدان این است که همراه گریه بر آن حضرت، دشمن خارجی و داخلی را بشناسند و با سلاح و صَلاح مناسب به جنگ او بروند و او را از پای درآورند.
در این جا یادآوری سخن «جابر بن عبدالله انصاری» به «عطیه» سودمند است که در روز اربعین در کنار قبر سیدالشهداء (علیه السلام) گفت: ما نیز در ثواب شهدای کربلا شریک هستیم؛ زیرا اگر من هم بودم، همان کار آنان را می کردم؛ «لقد شارکناکم فیما دخلتم فیه… إنّ نیّتى و نیّة أصحابى علی ما مضی علیه الحسین و أصحابه» ؛ یعنی رسالت اهل تولّی حق و تبرّی از باطل این است:
1? میزان حق و باطل یعنی حقیقت قرآن و عترت (علیهم السلام) که یکی است به خوبی بشناسند.
2? آنگاه هر چیز و هر کس را بر این میزان صائب الهی عرضه بدارند و با آن ارزیابی نمایند.
3? بعد از معرفت زشت و زیبا بر اساس تعهّد «انّى سِلمٌ لمن سالمکم و حربٌ لمن حاربکم»، رفتار نمایند تا طالب ثار و خونبهای سالار شهیدان (علیه السلام) باشند.
گریه بر امام حسین(ع)
براساس نقلی معروف از حضرت سکینه (علیه السلام) بالای بدن مطهّر امام حسین (علیه السلام)، ایشان به این اصل کلی سفارش کردند که هر حادثه? تلخی پیش آمد کرد، آن را بهانه کنید و برای من اشک بریزید: «أو سمعتم بغریب أو شهید فاندبونى» ؛ «هرگاه داستان غریب یا شهیدی را شنیدید، برای مظلومیت من گریه کنید»؛ زیرا اگر امام حسین (علیه السلام) به خلافت می رسید، دیگر غریب یا شهیدی وجود نداشت.
بنابراین، اصل کلی این است که هر حادثه? تلخ و ناگواری را باید بهانه کرد و برای سالار شهیدان اشک ریخت؛ نه آن که افراد داغدیده برای تسکین عواطف و احساسات خود آن حضرت (علیه السلام) را بهانه کنند و برای التیام زخم خویش اشک بریزند و ندبه نمایند و بین این دو گونه عزا داری فرق وافر است؛ زیرا محصول یکی تعزیت برای حضرت امام حسین (علیه السلام) است و نتیجه? دیگری تسلیت برای خود؛ هر چند ممکن است بهانه قرار دادن واقعه? جانسوز کربلا هم بی اثر نباشد.
وجود مبارک سیدالشهداء (علیه السلام) فرمودند: «أنا قتیل العبرة» ؛ یعنی من که به هدف اِحیای حق و اِمحای باطل کشته شدم، باید عَبَرات داشته باشم؛ به طوری که چشمان علاقه مندان به سالار شهیدان پر از اشک شود و آن اشکْ فراوان از شبکه? چشم خارج گردد و به صورت انسان عبور کند تا عَبَرات بشود.
این سنّت حسنه، آثار فراوانی دارد، از جمله این که محبت اهل بیت (علیهم السلام) در قلب شیعیان حضور پیدا می کند؛ آنگاه دوست امامان معصوم (علیهم السلام) هرگز فکر و راه و روش آنان را رها نمی کند؛ زیرا رهبری جوارح به دست جانحه و دل است و زمامداری قلب را محبت به عهده می گیرد و دلِ دوستان حسین بن علی (علیه السلام) جوارح را به صَوْب صراط مستقیم رهنمود می شود.
اهتمام به زیارت اربعین
امام حسن عسگری (علیه السلام) فرمودند: «علامات المؤمن خمس: صلاة الخمسین و زیارة الأربعین و التختّم فى الیمین و تعفیر الجبین و الجهر ببسم الله الرّحمن الرّحیم» ؛ «نشانه های مؤمن و شیعه، پنج چیز است: اقامه? نمازِ پنجاه و یک رکعت، زیارت اربعین حسینی، انگشتر در دست راست کردن، سجده بر خاک و بلند گفتن بسم الله الرحمن الرحیم».
مراد از نماز پنجاه و یک رکعت، همان هفده رکعت نماز واجب روزانه به اضافه? نمازهای نافله است که جبران کننده?نقص و ضعف نمازهای واجب است؛ به ویژه اقامه? نماز شب در سحر که بسیار مفید است. نماز پنجاه و یک رکعت به شکل مذکور از مختصات شیعیان و ارمغان معراج رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است. شاید سرّ ستودن نماز به وصف معراج مؤمن این باشد که دستورش از معراج آمده است و نیز انسان رابه معراج می برد.
موارد دیگری نیز که در روایت یاد شده، همگی از مختصات شیعیان است؛ زیرا فقط شیعه است که سجده? بر خاک دارد و نیز غیرشیعه است که یا بسم الله الرحمن الرحیم را نمی گویند یا آهسته تلفظ می کنند. همچنین شیعه است که انگشتر به دست راست کردن و نیز زیارت اربعین حسینی را مستحب می داند.
مراد از زیارت اربعین، زیارت چهل مؤمن نیست؛ زیرا این مسأله اختصاص به شیعه ندارد و نیز «الف و لام» در کلمه? «الاربعین»، نشان می دهد که مقصود امام عسکری (علیه السلام) اربعین معروف و معهود نزد مردم است؛ خلاف کلمه? «اربعین» در بسیاری از روایات که بدون «الف و لام» آمده است؛ مانند این روایت امام صادق (علیه السلام): «من حفظ من أحادیثنا أربعین حدیثاً بعثه الله یوم القیامة عالماً فقیهاً» .
اهمیت زیارت اربعین، تنها به این نیست که از نشانه های ایمان است، بلکه طبق این روایت در ردیف نمازهای واجب و مستحب قرار گرفته است. برپایه? این روایت، همان گونه که نماز ستون دین و شریعت است، زیارت اربعین و حادثه? کربلا نیز ستون ولایت است.
به دیگر سخن، براساس فرموده? رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم): عصاره? رسالت (نبوی (صلی الله علیه و آله و سلم)) قرآن و عترت است؛ «إنى تارک فیکم الثقلین… کتاب الله و… عترتى أهل بیتى» . عصاره? کتاب الهی که دین خداست، ستونی دارد که نماز است و عصاره? عترت نیز ستونش زیارت اربعین است که این دو ستون در روایت امام عسکری (علیه السلام) در کنار هم ذکر شده است؛ امّا مهمّ آن است که دریابیم نماز و زیارت اربعین انسان را چگونه متدین می کنند.
درباره? نماز، ذات اقدس الهی، معارف فراوانی را ذکر کرده است. مثلا ً فرموده: انسان، فطرتاً موحّد است، ولی طبیعت او به هنگام حوادث تلخ، جزع دارد و در حوادث شیرین از خیر جلوگیری می کند، مگر انسان های نمازگزار که آنان می توانند این خوی سرکش طبیعت را تعدیل کنند و از هلوع، جزوع و منوع بودن به درآیند و مشمول رحمت های خاص الهی باشند؛ ?إنّ الإنسان خلق هلوعاً ? إذا مسّه الشرّ جزوعاً ? و إذا مسّه الخیر منوعاً ? إلّا المصلّین? .
زیارت اربعین نیز انسان را از جزوع، هلوع و منوع بودن باز می دارد و گفته شد که هدف اساسی سالار شهیدان نیز تعلیم و تزکیه? مردم بوده است و در این راه، هم از طریق بیان و بنان اقدام کرد و هم از راه بذل خون جگر که جمع میان این راه ها از ویژگی های ممتاز آن حضرت (علیه السلام) است.
خلاصه آن که رسالت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تعلیم کتاب و حکمت از یک سو و تزکیه? نفوس مردم از سوی دیگر بود تا هم جاهلان را عالم نماید و هم گمراهان را هدایت کند و در نتیجه، جهل علمی و جهالت عملی را از جامعه جدا سازد. همین دو هدف در متن زیارت اربعین سالار شهیدان (علیه السلام) تعبیه شد؛ چنان که منشأ ددمنشی منکران رسالت و دشمنان نبوّت، حبّ دنیا و شیدایی زرق و برق آن بود و عامل مهمّ توحّش منکران ولایت و دشمنان امامت نیز همان غَطْرَسه? دنیا و دلباختگی به آن بود، که در بخشی از زیارت اربعین به آن اشارت رفته است: «و تَغطْرَس و تَرَدّی فى هواه».
منبع:
کتاب شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی،حضرت آیت الله جوادی آملی
فخر رازى میگوید:
چون پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دلائل کافى براى نجرانیان آورد ولى آنان بر جهل و نادانى خود پافشارى کردند،به آنان فرمود:خداوند مرا امر فرموده که اگر حجت را نپذیرید با شما مباهله کنم.گفتند:ما مىرویم در کار خود مىاندیشیم سپس حضور شما مىرسیم.چون بازگشتند به عاقب که رایزن آنان بود گفتند:اى عبد المسیح،نظر شما چیست؟گفت :اى ترسایان،به خدا سوگند شما به خوبى مىدانید که محمد پیامبرى است که از جانب خدا فرستاده شده است و سخن درستى را هم درباره صاحب شما (عیسى علیه السلام) آورده است...پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در حالى که عبایى از موى سیاه بر دوش داشت بیرون شد و حسین را در آغوش و دست حسن را به دست گرفته و فاطمه پشت سر او و على رضى الله عنه پشت سر فاطمه در حرکت بود،و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مىگفت:هر گاه من دعا کردم شما آمین گویید.اسقف نجران که این صحنه را مشاهده کرد گفت:«اى ترسایان،من چهرههایى را مىبینم که اگر از خدا بخواهند تا کوهى را از جا برکند خداوند چنان کند،پس با آنان مباهله نکنید که هلاک مىشوید و دیگر تا روز قیامت یک نفر نصرانى بر روى زمین باقى نخواهد ماند». ..
و روایت شده است که:«چون پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با آن عباى مویین بیرون شد حسن رضى الله عنه آمد و پیامبر او را به زیر عبا برد،سپس حسین رضى الله عنه آمد او را نیز زیر عبابرد،سپس فاطمه و سپس علی ـ رضى الله عنهماـآمدند،آن گاه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آیه تطهیر را خواند:انما یرید الله...» (1) .و بدان که این روایت به منزله روایتى است که صحت آن در میان اهل تفسیر و حدیث مورد اتفاق است. (2)
1ـ تفسیر کبیر 8/ .85
2ـ تفسیر الجامع لأحکام القرآن 4/ .104
باز باران،
با ترانه،
با گهر های فراوان
می خورد بر بام خانه.
من به پشت شیشه تنها
ایستاده
در گذرها،
رودها راه اوفتاده.
شاد و خرم
یک دو سه گنجشک پر گو،
باز هر دم
می پرند، این سو و آن سو
می خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی،
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی.
یادم آرد روز باران:
گردش یک روز دیرین؛
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان.
کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک
از پرنده،
از خزنده،
از چرنده،
بود جنگل گرم و زنده.
آسمان آبی، چو دریا
یک دو ابر، اینجا و آنجا
چون دل من،
روز روشن.
بوی جنگل،
تازه و تر
همچو می مستی دهنده.
بر درختان میزدی پر،
هر کجا زیبا پرنده.
برکه ها آرام و آبی؛
برگ و گل هر جا نمایان،
چتر نیلوفر درخشان؛
آفتابی.
سنگ ها از آب جسته،
از خزه پوشیده تن را؛
بس وزغ آنجا نشسته،
دم به دم در شور و غوغا.
رودخانه،
با دو صد زیبا ترانه؛
زیر پاهای درختان
چرخ میزد، چرخ میزد، همچو مستان.
چشمه ها چون شیشه های آفتابی،
نرم و خوش در جوش و لرزه؛
توی آنها سنگ ریزه،
سرخ و سبز و زرد و آبی.
با دو پای کودکانه
می دویدم همچو آهو،
می پریدم از لب جو،
دور میگشتم ز خانه.
می کشانیدم به پایین،
شاخه های بید مشکی
دست من می گشت رنگین،
از تمشک سرخ و مشکی.
می شندیم از پرنده،
داستانهای نهانی،
از لب باد وزنده،
رازهای زندگانی
هر چه می دیدم در آنجا
بود دلکش، بود زیبا؛
شاد بودم
می سرودم
“روز، ای روز دلارا!
داده ات خورشید رخشان
این چنین رخسار زیبا؛
ورنه بودی زشت و بیجان.
این درختان،
با همه سبزی و خوبی
گو چه می بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان؟
روز، ای روز دلارا!
گر دلارایی ست، از خورشید باشد.
ای درخت سبز و زیبا!
هر چه زیبایی ست از خورشید باشد.”
اندک اندک، رفته رفته، ابر ها گشتند چیره.
آسمان گردید تیره،
بسته شد رخساره ی خورشید رخشان
ریخت باران، ریخت باران.
جنگل از باد گریزان
چرخ ها می زد چو دریا
دانه ها ی [ گرد] باران
پهن میگشتند هر جا.
برق چون شمشیر بران
پاره میکرد ابر ها را
تندر دیوانه غران
مشت میزد ابر ها را.
روی برکه مرغ آبی،
از میانه، از کرانه،
با شتابی چرخ میزد بی شماره.
گیسوی سیمین مه را
شانه میزد دست باران
باد ها، با فوت، خوانا
می نمودندش پریشان.
سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا.
بس دلارا بود جنگل،
به، چه زیبا بود جنگل!
بس فسانه، بس ترانه،
بس ترانه، بس فسانه.
بس گوارا بود باران
به، چه زیبا بود باران!
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی، پند های آسمانی؛
“بشنو از من، کودک من
پیش چشم مرد فردا،
زندگانی – خواه تیره، خواه روشن -
هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا.”
عید، در لغت به معنای عودت و بازگشت است، بازگشت به خویشتن خویش، بازگشت به اصل و فطرت پاک و نهاد خدایی و خدادادی خود . در هر یکی از اعیادی که در اسلام مطرح اند این نکته به ظرافت تمام در آنها قرار داده شده است ؛ عید فطر یعنی عید بازگشت به فطرت الهی ، عید قربان یعنی عید نزدیک شدن به خداوند متعال ، عید جمعه یعنی عید بندگی و سر نهادن بر آستانه ی حضرت دوست ، عید غدیر یعنی عید سر سپردن به اطاعت از رهبری معصوم و الهی …
و در یک کلمه عید یعنی تقویت خودسازی و ره سپردن به سوی انسانیت انسان . هر روزی که انسان بتواند در راه رسیدن به این هدف متعالی قدمی بردارد و برای خود زمینه ی رسیدن به کمالی را فراهم آورد آن روز برای او عید خواهد بود؛ چنانچه در روایتی از امام علی (ع) آمده است که : « هر روزی که در آن معصیت خداوند انجام نشود آن روز عید است » وکل یوم لا یعصى الله فیه فهو عید؛(نهج البلاغه حکمت 428)
در این میان عید قربان آنگونه که از اسمش هم پیدا است عید نزدیک شدن به خداوند و دریافت رحمت بی منتهای الهی با هر کار نیک است، یکی از کارهای نیکی که در عید قربان انجام می شود حج تمتع است که یکی از مترقی ترین ابعاد اعتقادی و عملی اسلام پس از توحید و جهاد را دارا است ، آداب و اعمالی که حاجی در حج انجام می دهد مانند منشور بی نهایت زندگی است که هر کسی به اقتضای سطح درک و فهم خویش به مشاهده پرتوهایی از آن دست می یابد.
مناسک حج در یک نگاه کلی سیر وجودی انسان به سوی خدا و نمایشی از فلسفه خلقت بنی آدم را نشان می دهد . فلسفه ای که محور آن را خدا تشکیل می دهد و امت اسلامی در گرداگرد آن به ذکر و لبیک به ندای معبود خویش مشغول می شوند.
در این سیر حرکت که از حضرت آدم شروع می شود و اولین خانه مردمی یعنی کعبه را در مکه یا به تعبیر قرآن کریم در بکّه می سازد و سپس حضرت ابراهیم خلیل و حضرت اسماعیل و حضرت هاجر آن را تجدید بنا می کنند و مواقف آن حرم، مشعرالحرام، مسعی و عرفات و منی است برای انسان این فلسفه خلقت را تجسم واقعی و عینی می بخشد.
انسانی که از همه جا رسته و تنها در سیل خروشان انسان ها مثل ذره ای در یک دریای بیکران آدمی که جز یاد و نام خدا را در ذهن ندارند فارغ از هر گونه تعلق خاطر حتی از تعلّق به رنگ و مُد لباس و فرهنگ های خاص محلی خود رها می گردد و همه یک رنگ و در یک جهت، با وقوف در عرفات به معرفت خدا و با وقوف در مشعر به شعور و با وقوف در منی به آرزوی وصل به معبود و با ذبح قربانی ، تمام رشته های تمنیات و آرزوهای غیر الهی خود را قطع و با رمی جمرات بر تمام وسوسه های شیاطین انسی و جنّی خط بطلان می کشد و ... و در یک جمله حرکت نمادین صحرای محشر را در جهت حرکت به سوی خالق یکتا عملاً در زندگی خویش تمرین می کنند .
حج بزرگ ترین کنگره عبادی، سیاسی و اجتماعی مسلمین است بالاترین هدف و با ارزش ترین مفهومی که از حج برداشت می شود جنبه های عبادی، سیاسی و اجتماعی این فریضه الهی است در حج هزاران هزار مسلمان گرد هم می آیند تا ضمن انجام یک فریضه الهی یک نیایش دسته جمعی جهانی و یک حرکت توفنده اعتقادی را علیه کلیه عقاید شرک و کفر نشان داده و وحدت و انسجام جهانی خود را علیه هر گونه مظاهر حاکمیت های غیرتوحیدی به نمایش بگذارند. هیچ عملی در حج بی مفهوم و بی معنی نیست و هریک از اعمال اشاره ای به گوشه ای از تاریخ ، حقیقت و ارزشی در اسلام دارند.
اگرچه حج یک مساله تعبّدی است ولی دانستن برخی رموز مناسک حج می تواند در بهتر انجام گرفتن و درک بیشتر معنویت موجود در آنها برای استفاده در زندگی موثر افتد. تک تک اعمالی که در حج انجام می گیرد نه هدف که صرفا وسیله ای در جهت دستیابی به هدف متعالی هستند.
یکی از جنبه های مهم حج جنبه ی سیاسی آن است بُعد سیاسی حج به هیچ عنوان از حج تفکیک پذیر نیست چرا که قرآن هدف از وجودخانه کعبه را محلی برای قیام مردم می داند .
از جمله وظایف واجبه در منی برای کسی که حج تمتع به جا می آورد ذبح حیوان سالم وبی عیب است و به این عمل از آن نظر که عبادت است و وسیله ی تقرب به خداوند محسوب می شود قربانی گفته می شود و از آن جهت که این عبادت در ساعت ضحی و چاشت واقع می شود روز عید قربان را عید اضحی نیز می نامند.
قربانی رمز فداکاری و ازخودگذشتگی و دادن جان در راه محبوب و حد نهایی تسلیم در برابر معبود است حاجی و هر مسلمانی که در روز عید قربان ، قربانی انجام می دهد و در حین انجام قربانی نغمه ی روحانی «بسم الله وجهت وجهی للذی فطر السموات والارض» را سر می دهند، انگیزه ای الهی خود را چنین اعلام می دارند که : ای خالق متعال ! همانطوری که خون این قربانی را در راه تو بی دریغ می ریزم حاضرم بدون هیچگونه تأملی در راه دفاع از حریم دین و اجرای فرامین آسمانی تو از جان خود نیز بگذرم و خون خود را تقدیم پیشگاه اقدست نمایم. همانگونه که نماد آن را دو بنده ی موحّد و با اخلاص تو حضرت ابراهیم خلیل و اسماعیل ذبیح انجام دادند و عبد صالح دیگر تو امام حسین (ع) و یاران پاکباخته اش آن را در میدان عمل به زیبایی تمام انجام دادند.
آری ، قربانی در روز عید قربان تجدید پیمانی با خاطره ی جاوید پدر و فرزندی است که پدر پیر و کهنسال با چهره ای نورانی و ملکوتی پس از سالها انتظار برای فرزند دار شدن وقتی خداوند به او فرزندی عنایت می کند و این نوزاد وقتی به بهترین سن جوانی نایل می گردد آن زمان در پی حکم غیبی دوست و خلیل خود مبنی بر قربانی همین فرزند دلبندش ، فرزند جوان و خوش سیمای خود را برای این کار آماده می سازد و تیغ برنده ای را بر گلوی فرزند صبور و راضی به رضای حق خود می گذارد و سرانجام هر دو با موفقیت کامل از این امتحان بزرگ الهی سربلند بیرون آمده و به درجه ای از اخلاص و فداکاری در راه خدا می رسند که خداوند برای بزرگداشت این خاطره توحیدی و اخلاص الهی، مقرر می فرماید : هر سال در موسم حج در وادی منی این خاطره توسط زوار بیت الله الحرام با ذبح حیوانی زنده و گرامی داشته شود و این صحنه فوق العاده درخشان چون نوری برای همیشه بر جبین تاریخ انسانیت بدرخشد و خاطره ای ازخودگذشتگی آن دو بنده مخلص (ابراهیم و اسماعیل) سندی برای نمایش شرف و فضیلت آدمیت باشد.
این مناسبت بزرگ اسلامی و عید فرخنده ی قربان را خدمت همه عزیزان و دوستان صمیمانه تبریک و تهنیت عرض نموده، برای همه آرزوی موفقیت و شادابی و نزدیک شدن به خدای متعال را خواستارم و امیدوارم که در هر مرحله ی از زندگی بر هر نوع هوی و هوس و خواسته های نا مشروع خود فایق آمده و برای رسیدن به معبود حقیقی و کمال نهایی و انسانیت خویش موفق باشیم.
روز عرفه، روز شناخت است. عرفه روزی است که خدای سبحان بندگان خود را به عبادت و اطاعت خویش فرا می خواند و خوان کرم و احسان و لطف خود را برای آنان می گسترد و درهای مغفرت و بخشش و رحمتش را بر روی آنان می گشاید.
دل در جوشش ناب عرفه، وضو می گیرد و در صحرای تفتیده عرفات، جاری می شود. آن جا که ایوان هزار نقش خداشناسی است. لب ها ترنم با طراوت دعا به خود گرفته و چشم ها امان خود را از بارش توبه، از دست داده اند. دل، بیقرار روح عرفات، حضرت اباعبدالله الحسین (ع) شده است. پنجره باران خورده چشم ها از ضریح اجابت، تصویر می دهد و این صحرای عرفات است که با کلمات روحبخش دعای امام حسین (ع) و اشک عاشقان او بر دامن خود اجابت را نقش می کند. اشک و زمزمه ما را نیز بپذیر، ای خدای عرفه.
در این روز حجاج بیت ا... الحرام با وقوف در صحرای عرفات با خدای خویش به مناجات می پردازند و دعای عرفه امام حسین(ع) را قرائت می کنند.
مسلمانان نیز در گوشه گوشه این کره خاکی در این روز همه با هم نجوا کردند:
"خدای من، من به گناهانم اعتراف می کنم، آنها را ببخش، منم که بد کردم، منم که خطا کردم، منم که تصمیم به گناه گرفتم، منم که نادانی کردم."
مسلمانان با شرکت در آیین پرفیض و ملکوتی دعای عرفه، با ریختن اشک عشق، از معبود خود طلب عفو کرده و برای گناهان گذشته خود از ذات اقدس الهی طلب مغفرت کردند.
***
عرفات نام جایگاهی است که حاجیان در روز عرفه (نهم ذی الحجه) در آنجا توقف می کنند و به دعا و نیایش می پردازند و پس از برگزاری نماز ظهر و عصر به مکه مکرمه باز می گردند و وجه تسمیه آنرا چنین گفته اند که جبرائیل علیه السلام هنگامی که مناسک را به ابراهیم می آموخت، چون به عرفه رسید به او گفت ?عرفت? و او پاسخ داد آری، لذا به این نام خوانده شد. و نیز گفته اند سبب آن این است که مردم از این جایگاه به گناه خود اعتراف می کنند و بعضی آن را جهت تحمل صبر و رنجی می دانند که برای رسیدن به آن باید متحمل شد. چرا که یکی از معانی ?عرف? صبر و شکیبایی و تحمل است. (1)
فَتَلَقی آدَمُ مِنْ رَبِّه کَلماتًُ فتابَ عَلیهِ اِنَّه? هو التَّوابُ الرّحیمْ
آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت و با آن به سوی خدا بازگشت و خداوند، توبه او را پذیرفت، چه او توبه پذیر مهربان است.
طبق روایت امام صادق(ع)، آدم (ع) پس از خروج از جوار خداوند، و فرود به دنیا، چهل روز هر بامداد بر فرار کوه صفا با چشم گریان در حال سجود بود، جبرئیل بر آدم فرود آمد و پرسید:
ـ چرا گریه می کنی ای آدم؟
ـ چگونه می توانم گریه نکنم در حالیکه خداوند مرا از جوارش بیرون رانده و در دنیا فرود آورده است.
ـ ای آدم به درگاه خدا توبه کن و به سوی او بازگرد.
ـ چگونه توبه کنم؟
جبرئیل در روز هشتم ذیحجه آدم را به منی برد، آدم شب را در آنجا ماند. و صبح با جبرئیل به صحرای عرفات رفت، جبرئیل هنگام خروج از مکه، احرام بستن را به او یاد داد و به او لبیک گفتن را آموخت و چون بعد از ظهر روز عرفه فرا رسید تلبیه را قطع کرد و به دستور جبرئیل غسل کرد و پس از نماز عصر، آدم را به وقوف در عرفات واداشت و کلماتی را که از پروردگار دریافت کرده بود به وی تعلیم داد، این کلمات عبارت بودند از:
خداوندا با ستایشت تو را تسبیح می گویم سُبحانَکَ اللهُمَ وَ بِحمدِک
جز تو خدایی نیست لا الهَ الاّ اَنْتْ
کار بد کردم و بخود ظلم نمودم عَمِلْتُ سوء وَ ظَلَمْتُ نَفْسی
به گناه خود اعتراف می کنم وَ اِعْتَرِفْتُ بِذَنبی اِغْفرلی
تو مرا ببخش که تو بخشنده مهربانی اِنَّکَ اَنْتَ اَلغَفور الرّحیمْ
آدم (ع) تا هنگام غروب آفتاب همچنان دستش رو به آسمان بلند بود و با تضرع اشک می ریخت، وقتی که آفتاب غروب کرد همراه جبرئیل روانه مشعر شد، و شب را در آنجا گذراند. و صبحگاهان در مشعر بپاخاست و در آنجا نیز با کلماتی به دعا پرداخت و به درگاه خداوند توبه گذاشت......
***
تسبیحات حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَاله در روز عرفه
پس فرموده بخوان این تسبیحات را که مروى از حضرت رسول صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله است و سیّد بن طاوُس در اقبال ذکر فرموده :
سُبْحانَ الَّذى فِى السَّمآءِ عَرْشُهُ سُبْحانَ الَّذى فِى الاَْرْضِ حُکْمُهُ
منزه است خدایى که در آسمان است عرش او منزه است خدایى که در زمین است فرمان و حکمش
سُبْحانَ الَّذى فِى الْقُبوُرِ قَضآؤُهُ سُبْحانَ الَّذى فِى الْبَحْرِ سَبیلُهُ
منزه است خدایى که در گورها قضا و فرمانش جارى است منزه است خدایى که در دریا راه دارد
سُبْحانَ الَّذى فِى النّارِ سُلْطانُهُ سُبْحانَ الَّذى فِى الْجَنَّةِ رَحْمَتُهُ
منزه است خدایى که در آتش دوزخ سلطنتش موجود است منزه است خدایى که در بهشت رحمت او است
سُبْحانَ الَّذى فِى الْقِیمَةِ عَدْلُهُ سُبْحانَ الَّذى رَفَعَ السَّمآءَ
منزه است خدایى که در قیامت عدل و دادش برپا است منزه است خدایى که آسمان را بالا برد
سُبْحانَ الَّذى بَسَطَ الاْرْضَ سُبْحانَ الَّذى لا مَلْجَاَ وَلا مَنْجا مِنْهُ اِلاّ اِلَیْهِ
منزه است خدایى که زمین را گسترد منزه است خدایى که ملجا و پناهى از او نیست جز بسوى خودش
پس بگو
سُبْحانَ اللّهِ وَالْحَمْدُ لِلّهِ وَلا اِلهَ اِلا اللّهُ وَاللّهُ اَکْبَرُ صد مرتبه
منزه است خدا و حمد از آن خدا است و معبودى جز خدا نیست و خدا بزرگتر از توصیف است
و بخوان توحید صد مرتبه و آیة الکرسى صد مرتبه و صلوات بر محمّد و آل محمّد صد مرتبه و بگو
لااِلهَ اِلا اللّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ لَهُ الْمُلْکُ وَ لَهُ الْحَمْدُ یُحْیى وَیُمیتُ
معبودى جز خدا نیست یگانه اى که شریک ندارد پادشاهى خاص او است و از آن او است حمد زنده کند و بمیراند
وَیُمیتُ وَیُحْیى وَهُوَ حَىُّ لا یَموُتُ بِیَدِهِ الْخَیْرُ وَهُوَ عَلى کُلِّ شَىْءٍ
و بمیراند و زنده کند و او است زنده اى که نمیرد هرچه خیر است بدست او است و او بر هر چیز
قَدیرٌ ده مرتبه اَسْتَغْفِرُ اللّهَ الَّذى لا اِلهَ اِلاّ هُوَ الْحَىُّ الْقَیُّومُ وَاَتوُبُ اِلَیْهِ ده مرتبه
توانا است آمرزش خواهم از خدایى که معبود بحقى جز او نیست که زنده و پاینده است و بسویش توبه کنم
یا اَللّهُ ده مرتبه یا رَحْمنُ ده مرتبه یا رَحیمُ ده مرتبه یا بَدیعَ السَّمواتِ وَالاْرْضِ یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ ده مرتبه یا حَىُّ یا قَیُّومُ ده مرتبه یا حَنّانُ یا مَنّانُ ده مرتبه یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ ده مرتبه آمینَ ده مرتبه
***
مضامینی از دعای عرفه
1ـ ستایش حق تعالی:
ستایش سزاوار خداوندی است که کس نتواند از فرمان قضایش سرپیچد و مانعی نیست که وی را از اعطای عطایا، باز دارد. و صنعت هیچ صنعتگری بپای صنعت او نرسد. بخشنده بیدریغ است. اوست که بدایع خلقت را بسرشت و صنایع گوناگون وجود را با حکمت خویش استوار ساخت.......
2ـ تجدید عهد و میثاق با خدا:
پروردگارا بسوی تو روی آورم. و به ربوبیت تو گواهی دهم. و اعتراف کنم که تو تربیت کننده و پرورنده منی. و بازگشتم بسوی توست. مرا با نعمت آغاز فرمودی قبل از اینکه چیز قابل ذکری باشم.......
3ـ خود شناسی:
و قبل از هدایت مرا با صنع زیبایت مورد رأفت و نعمتهای بیکرانت قرار دادی. آفرینشم را از قطره آبی روان پدید آوردی. و در تاریکیهای سه گانه جنینی سکونتم دادی: میان خون و گوشت و پوست. و مرا شاهد آفرینش خویش نگرداندی و هیچیک از امورم را بخودم وا نگذاشتی........
4ـ راز آفرینش انسان:
ولی مرا برای هدفی عالی یعنی هدایت (و رسیدن به کمال) موجودی کامل و سالم بدنیا آوردی. و در آن هنگام که کودکی خردسال در گهواره بودم، از حوادث حفظ کردی. و مرا از شیر شیرین و گوارا تغذیه نمودی. و دلهای پرستاران را بجانب من معطوف داشتی. و با محبت مادران به من گرمی و فروغ بخشیدی........
5ـ تربیت انسان در دانشگاه الهی:
تا اینکه با گوهر سخن مرا ناطق و گویا ساختی. و نعمتهای بیکرانت را بر من تمام کردی. و سال به سال بر رشد و تربیت من افزودی. تا اینکه فطرت و سرنوشتم، به کمال انسانی رسید. و از نظر توان اعتدال یافت. حجتت را بر من تمام کردی که معرفت و شناختت را به من الهام فرمودی.......
6ـ نعمتهای خداوند:
آری این لطف تو بود که از خاک پاک عنصر مرا بیافریدی. و راضی نشدی ای خدایم که نعمتی را از من دریغ داری. بلکه مرا از انواع وسائل زندگی برخوردار ساختی. با اقدام عظیم و مرحمت بیکرانت بر من. و باحسان عمیم خود نسبت به من، تا اینکه همه نعماتت را درباره من تکمیل فرمودی......
7ـ شهادت به بیکرانی نعمت های الهی:
الهی! من به حقیقت ایمانم، گواهی دهم. و نیز به تصمیمات متیقن خود و به توحید صریح و خالصم
و به باطن نادیدنی نهادم. و پیوستهای جریان نور دیده ام. و خطوط ترسیم شده بر صفحه پیشانی ام، و روزنه های تنفسی ام، و نرمه های تیغه بینی ام. و آوازگیرهای پرده گوشم و آنچه در درون لبهای من پنهان است......
8ـ ناتوانی بشر از بجا آوردن شکر الهی:
گواهی می دهم ای پروردگار که اگر در طول قرون و اعصار زنده بمانم و بکوشم تا شکر یکی از نعمات تو بجا آورم، نتوانم مگر باز هم توفیق تو رفیقم شود، که آن خود مزید نعمت و مستوجب شکر دیگر، و ستایش جدید و ریشه دار باشد...........
9ـ ستایش خدای یگانه:
معهذا من با تمام جد و جهد و توش و توانم تا آنجا. که وسعم می رسد با ایمان و یقین قلبی گواهی می دهم. و اظهار می دارم:
حمد و ستایش خدایی را که فرزندی ندارد تا میراث برش باشد. و در فرمانروایی نه شریکی دارد تا با وی در آفرینش بر ضدیت برخیزد و نه دستیاری دارد تا در ساختن جهان به وی کمک دهد.....
10ـ خواسته های یک انسان متعالی:
خداوندا، چنان کن که از تو بیم داشته باشم، آنچنان که گویی تو را می بینم و مرا با تقوایت رستگار کن! اما بخاطر گناهانم مرا به شقاوت دچار مساز! مقدر کن که سرنوشت من به خیر و صلاح من باشد. و در تقدیراتت خیر و برکت بمن عطا فرما!
11ـ سپاس به تربیت های الهی:
خداوندا! ستایش از آن تست که مرا آفریدی. و مرا شنوا و بینا گرداندی! و ستایش سزاوار تست که مرا بیافریدی و خلقتم را نیکو بیاراستی. بخاطر لطفی که به من داشتی والا......
12ـ نیازهای تربیتی از خدا:
و مرا بر مشکلات روزگار، و کشمکش شبها و روزها یاری فرمای! و مرا از رنجهای این جهان و محنتهای آن جهان نجات بده و از شر بدیهایی که ستمکاران در زمین می کنند نگاه بدار.............
13ـ شکایت به پیشگاه خداوند:
خدایا! مرا به که وا می گذاری؟ آیا به خویشاوندی که پیوند خویشاوندی را خواهد گسست؟ یا به بیگانه که بر من بر آشفتد؟ یا به کسانیکه مرا به استضعاف و استثمار کشانند؟ در صورتیکه تو پروردگار من و مالک سرنوشت منی؟
14ـ ای مربی پیامبران و فرستنده کتب آسمانی:
ای خدای من و ای خدای پدران من! ابراهیم، اسماعیل، اسحق و یعقوب، و ای پروردگار جبرئیل، مکائیل و اسرائیل. و ای تربیت کننده محمد، خاتم پیامبران و فرزندان برگزیده اش. ای فرو فرستنده تورات، انجیل زبور و فرقان......
15ـ تو پناهگاه منی:
تو پناهگاه منی، بهنگامی که راهها با همه وسعت، بر من صعب و دشوار شوند و فراخنای زمین بر من تنگ گردد. و اگر رحمت تو نبود من اکنون جزء هلاک شدگان بودم. و تو مرا از خطاهایم باز می داری. و اگر پرده پوشی تو نبود از رسوایان بودم.
حضرت ابراهیم (ع) در عرفات
در صحرای عرفات، جبرئیل، پیک وحی الهی، مناسک حج را به حضرت ابراهیم (ع) نیز آموخت و حضرت ابراهیم (ع) در برابر او می فرمود: عَرِفتُ، عَرِفتُ (شناختم، شناختم).
پیامبر اسلام (ص) در عرفات
و نیز دامنه کوه عرفات در زمان صدر اسلام کلاس صحرایی پیامبر اسلام (ص) بود و بنا به گفته مفسرین آخرین سوره قرآن در صحرای عرفات بر پیغمبر (ص) نازل شد و پیغمبر این سوره را که از جامع ترین سوره های قرآن است و دارای میثاق و پیمانهای متعدد با ملل یهود، مسیحی و مسلمان و علمای آنها می باشد، و قوانین و احکام کلی اسلام را در بر دارد، به مردم و شاگردانش تعلیم فرمود.
و طبق مشهور میان محدثان پیامبر (ص) در چنین روزی سخنان تاریخی خود را در اجتماعی عظیم و با شکوه حجاج بیان داشت:
...... ای مردم سخنان مرا بشنوید! شاید دیگر شما را در این نقطه ملاقات نکنم. شما به زودی به سوی خدا باز می گردید. در آن جهان به اعمال نیک و بد شما رسیدگی می شود. من به شما توصیه می کنم هرکس امانتی نزد اوست باید به صاحبش برگرداند. هان ای مردم بدانید ربا در آئین اسلام اکیداً حرام است. از پیروی شیطان بپرهیزید. به شما سفارش می کنم که به زنان نیکی کنید زیرا آنان امانتهای الهی در دست شما هستند، و با قوانین الهی بر شما حلال شده اند.
......... من در میان شما دو چیز به یادگار می گذارم که اگر به آن دو چنگ زنید گمراه نمی شوید، یکی کتاب خدا و دیگری سنت و (عترت) من است.
هر مسلمانی با مسلمان دیگر برادر است و همه مسلمانان جهان با یکدیگر برادرند و چیزی از اموال مسلمانان بر مسلمانی حلال نیست مگر اینکه آنرا به طیب خاطر به دست آورده باشد.....
صحرای عرفات همایش شناخت و خودسازی امام حسین (ع)
حضرت سیدالشهدا، امام حسین (ع) نیز بعد از ظهر روز عرفه همراه با فرزندان و گروهی از اصحاب از خیمه های خود در صحرای عرفات بیرون آمدند، و روی به دامن ?کوه رحمت? نهادند و در سمت چپ کوه روی به کعبه، همایشی تشکیل دادند، که موضوع آن به مناسبت روز عرفه (روز شناخت)، شناخت و سازندگی بود. این همایش، تنها جنبه علم و معرفت نداشت بلکه شناخت توأم با عمل و سازندگی و تزکیه و خودسازی بود.
***
بخوانیم با یکدیگر زیارت امام حسین (ع) را در روز عرفه
بدان که آنچه از اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام در باب زیارت عرفه رسیده از کثرت اخبار و بسیارى فضیلت و ثواب زیاده از آن است که احصا شود و ما به جهت تشویق زایرین به ذکر چند حدیث اکتفا مىنماییم (به سند معتبر از بشیر دهان منقول است که گفت: عرض کردم به خدمت حضرت صادق علیه السلام که گاه هست حج از من فوت مىشود و روز عرفه را نزد قبر امام حسین علیه السلام مىگذرانم فرمود که نیک مىکنى اى بشیر هر مؤمنى که به زیارت قبر امام حسین علیه السلام برود با شناسایى حق آن حضرت در غیر روز عید نوشته شود براى او ثواب بیست حج و بیست عمره مبروره مقبوله و بیست جهاد با پیغمبر مرسل یا امام عادل و هر که زیارت کند آن حضرت را در روز عید بنویسد حق تعالى براى او ثواب صد حج و صد عمره و صد جهاد با پیغمبر مرسل یا امام عادل و هر که زیارت کند آن حضرت را در روز عرفه با معرفت حق آن حضرت نوشته شود براى او ثواب هزار حج و هزار عمره پسندیده مقبوله و هزار جهاد با پیغمبر مرسل یا امام عادل گفتم کجا حاصل مىشود براى من ثواب موقف عرفات
پس آن حضرت نظر کرد به سوى من مانند کسى که خشمناک باشد و فرمود که اى بشیر هر گاه مؤمنى برود به زیارت قبر امام حسین علیه السلام در روز عرفه و غسل کند در نهر فرات پس متوجه شود به سوى قبر آن حضرت بنویسد حق تعالى از براى او به هر گامى که برمىدارد حجى که با همه مناسک بعمل آورده باشد و چنین گمان دارم که فرمود و عمره [غزوه]) (و در احادیث کثیره بسیار معتبره وارد شده که: حق تعالى در روز عرفه اول نظر رحمت بسوى زائران قبر حسین علیه السلام مىافکند پیش از آنکه نظر به اهل موقف عرفات کند) (و در حدیث معتبر از رفاعه منقول است که: حضرت صادق علیه السلام به من فرمود که امسال حج کردى گفتم فدایت شوم زرى نداشتم که به حج روم و لکن عرفه را نزد قبر امام حسین علیه السلام گذرانیدم فرمود که اى رفاعه هیچ کوتاهى نکردى از آنچه اهل منى در آن بودند اگر نه این بود که کراهت دارم که مردم ترک حج کنند هر آینه حدیثى براى تو مىگفتم که هرگز ترک زیارت قبر آن حضرت نکنى پس ساعتى ساکت شد و بعد از آن فرمود که خبر داد مرا پدرم که هر که بیرون رود به سوى قبر امام حسین علیه السلام و عارف به حق آن حضرت باشد و با تکبر نرود همراه او مىشوند هزار ملک از جانب راست و هزار ملک از جانب چپ و نوشته شود براى او ثواب هزار حج و هزار عمره که با پیغمبر یا وصى پیغمبر کرده باشد) و اما کیفیت زیارت آن حضرت پس چنان است که علماى اجله و رؤساى مذهب و ملت فرمودهاند چون خواستى آن حضرت را در این روز زیارت کنى پس اگر ممکن شد ترا که از فرات غسل کنى چنان کن و اگر نه از هر آبى که ترا ممکن باشد و پاکیزهترین جامههاى خود را بپوش و قصد زیارت آن حضرت کن در حالتى که به آرامى و وقار و تأنى باشى پس چون به در حایر برسى بگو:
بسم الله الرحمن الرحیم
« اللهُ اَکْبَرُ کَبیراً ، وَالحَمْدُ للهِ کَثیراً ، وَسُبْحانَ اللهِ بُکْرَةً وَأصیلاً ، وَالحَمْدُ للهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَماکُنّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلا أَنْ هَدانا اللهُ لَقدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالحَقِّ ، السَّلامُ على رَسُولِ اللهِ ، السَّلامُ عَلى أمیرِ المُؤمِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلى فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدةِ نِساءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ على الحَسَنِ والحُسَیْنِ ، اَلسَّلامُ عَلى عَلیِّ بنِ الحُسَینِ ، اَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّدِ بنِ عَلیٍّ ، اَلسَّلامُ عَلى جَعْفَرِ بنِ مُحَمَّدِ ، اَلسَّلامُ عَلى مُوسَى بنِ جَعْفَر ، اَلسَّلامُ عَلى عَلیِّ بنِ مُوسى ، اَلسَّلامُ عَلى مُحَمَّدِ بنِ عَلیٍّ ، اَلسَّلامُ عَلى الحَسَنِ بنِ عَلیٍّ ، اَلسَّلامُ عَلى الخَلفِ الصّالِحِ المُنْتَظَر ، اَلسَّلامُ عَلیکَ یا أبا عَبدِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلیکَ یابنَ رَسُولِ اللهِ ، وَابْنُ عَبْدِکَ وَابنُ أَمَتِکَ ، المُوالی لِوَلِیَّکَ وَالمُعادی لِعَدُوِّکَ ، استَجارَ بِمَشْهَدِکَ وَتَقَرَّبَ اِلى اللهِ بِقَصْدِکَ ، اَلْحَمْدُ للهِ الَّذی هَدانی لِوِلایَتِکَ ، وَخَصَّنی بِزِیارَتِکَ وَسَهَّلَ لی قَصْدَکَ » .
ثم قل : « اَلسَّلامُ عَلَیکَ یاوارِثَ آدَمَ صَِفوَةِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یاوارِثَ نُوح نَبیِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یاوارِثَ اِبراهِیمَ خَلیلِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یاوارِثَ مُوسى کَلیمِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یاوارِثَ عیسى رُوحِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یاوارِثَ مُحَمَّد حَبیبِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یاوارِثَ اَمیرِ المؤُمِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یاوارِثَ فاطِمَةَ الزَّهراءِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَابنَ مُحَمَّد المُصطَفى ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یابنَ عَلِّی المُرتَضى ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَابنَ فاطِمَةَ الزَّهراه ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَابنَ خَدیجَةَ الکُبرى ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَاثارَ اللهِ وَابنَ ثارِهِ وَالوِترَ المُوتُورِ . أَشهَدُ أَنَّکَ قَد أَقَمتَ الصَلاةَ ، وَآتَیتَ الزَکاةَ ، وَأمَرتَ بِالمَعرُوفِ ، وَنَهَیتَ عَن المُنکَر ، وَأَطعتَ اللهَ حَتّى أَتاکَ الیَقینُ ، فَلَعَنَ اللهُ أُمَةً قَتَلَتکَ ، وَلَعَنَ اللهُ أُمَّةً ظَلَمَتکَ ، وَلَعَنَ اللهُ أُمَّةً سَمِعَت بِذلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ ، یامَولایَ یاأَبا عَبدِ اللهِ اُشهِدُ اللهَ وَمَلائِکَتَهُ وَأَنبِیاءَهُ وَرُسُلَِهُِ اَنّی بِکُم مُؤمِنُ ، وَبِأیابِکُم مُوقِنٌ بِشَرائِعِ دینی وَخَواتِیمِ عَمَلی ، وَمُنقَلبی اِلى رَبّی ، فَصَلَواتُ اللهِ عَلَیکُم وَعَلى أرواحِکُم وَعَلى اَجسادِکُم وَعَلى شاهِدِکُم وَعَلى غائِبِکُم وَعَلى ظاهِرِکُم وَعَلى باطِنِکُم . اَلسَّلامُ عَلَیکَ یَابنَ خاتَمِ النَبِّیینَ ، وَابنَ سَیِدِ الوَصِّیینَ ، وَابنَ اِمامِ المُتَّقینَ ، وَابنَ قائِدِ الغُرِّ الُمحَجَّلینَ اِلى جَنّاتِ النَعیم ، وَکَیفَ لاتَکُونُ کَذلِکَ وَاَنتَ بابُ الهُدى ، وَاِمامُ التُقى ، وَالعُروَةُ الوُثقى ، وَالحُجَّةُ عَلى أَهلِ الدُّنیا ، وَخامِسُ اَصحابِ (أهلِ) الکِساءِ ، غَذَتْکَ یَدُ الرَّحمَةِ ، وَرُضِعتَ مِنْ ثَدیِ الایمانِ ، وَرُبِّیتَ فی حِجرِ الاسلامِ ، فَالنَفسُ غَیرُ راضِیَة بِفِراقِکَ وَلا شاکَة فی حَیاتِکَ ، صَلَواتُ اللهِ عَلَیکَ وَعَلى آبائِکَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یاصَریعَ العَبرَةِ الساکِبَةِ ، وَقَرینَ المُصیبَةِ الرّاتِبَةِ ، لَعَنَ اللهُ أُمَةً اِستَحَلّت مِنکَ الَمحارِمَ ، وَاْنتَهَکَت مِنکَ حُرمَةَ الاِسلامِ ، فَقُتِلتَ صَلّى اللهُ عَلیکَ مَقهُوراً ، وَاَصبَحَ رَسُولُ اللهِ بِکَ مَوتُورَاً ، وَأصبَحَ کِتابُ اللهِ بِفَقدِکَ مَهجُورَاً ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ وَعَلى جَدِّکَ وَاَبیکَ وَاُمِّکَ وَاَخیکَ ، وَعَلى الاَئِمَةِ مِنْ بَنیکَ ، وَعَلى المُستَشهَدینَ مَعَکَ ، وَعَلى الملائِکَةِ الحافِّینَ بِقَبرِکَ وَالشّاهِدینَ لِزُوّارِکَ المُؤمِنینَ بِالقَبُولِ عَلى دعاءِ شِعَتِکَ ، وَالسَّلامُ عَلَیکَ وَرَحمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ » .
وصل رکعتین إقرأ فیها ماتشاء ، وإذا فرغت فقل :
« اَللّهُمَّ إِنّی صَلّیتُ وَرَکَعتُ وَسَجَدتُ لَکَ وَحدَکَ لاشَریکَ لَکَ ، لاِنَّ الصَّلاةَ وَالرُّکُوعَ وَالسُّجُودَ لاتَکوُنُ إِلاّ لَکَ ، لاِنَّکَ أنتَ اللهُ الَّذی لااِلهَ اِلاّ اَنتَ اَللّهُمَّ وَهاتانِ الرُکعَتانِ هَدِیةٌ مِنّی اِلى مُولایَ وَسَیِّدی وَإمامی اَلْحُسَینِ بنِ عَلیٍّ عَلَیْهِما السَّلامّ ، اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ،
وَتَقَبَّل ذلکَ مِنّی وَاجْزِنی عَلى ذلکَ اَفضَلَ اَمَلی وَرَجائی فِیکَ وَفی وَلیِّکَ یاأَرْحَمَ الرّاحِمین » .
ثم زر ولده علی بن الحسین الاکبر علیه السلام وقل :
« اَلسَّلامُ عَلَیکَ یابْنَ رَسُولِ الله ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یابْنَ نَبِیِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یابْنَ اَمیرِ المؤُمنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یابْنَ الحسینِ الشَّهیدِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیُّها الشَّهیدُ ابْنُ الشَّهیدِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیُّها المظلومُ ابْنُ المظلوم ، لَعَنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْکَ ، وَلَعَنَ اللهُ أُمَّةً ظَلَمَتْکَ ، وَلَعَنَ اللهُ أمَّةً سَمِعَتْ بِذلِکَ فَرَضیَت بِهِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یامَولای ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یاولیَّ اللهِ وَابْن وَلِیِّهِ ، لَقَدْ عَظُمَتِ المُصیبَة ، وَجَلّتِ الرَّزیَّةُ بِکَ عَلَینا وَعَلى جَمیع المؤمنینَ ، فَلَعَنَ اللهُ اُمّةً قَتَلَتْکَ ، وَاَبْرأُ إلى اللهِ وَاِلَیْکَ مِنْهُمْ فی الدّنیا وَالاخرة » .
ثم زر شهداء کربلاء وقل :
« السَّلامُ عَلَیْکُم یاأَوْلیاءَ اللهِ وَاَحِّباءَه ، السَّلامُ عَلَیْکُم یااَصفیاءَ اللهِ وَأَوِدّاءَهُ . السَّلامُ عَلَیْکُم یاأَنْصارَ دین اللهِ وَاَنصارَ نَبیّهِ وَاَنْصارَ اَمیرِ المُؤمِنینَ وَاَنصارَ فاطِمَةَ سَیْدَةِ نِساءِ العالَمینَ ، السَّلامُ عَلَیْکُم یاأَنصارَ أَبی مُحَمَّد الحَسَنِ الوَلیِّ النّاصِحِ ، السَّلامُ عَلَیْکُم یااَنْصارَ اَبی عَبْدِ اللهِ الحُسَینِ الشَّهیدِ المَظلومِ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِمْ اَجْمَعینَ ، بِأبی اَنْتُم وَامّی طِبْتُمْ وَطابَتِ الارضُ الَّتی فیها دُفِنْتُمْ ، وَفُزْتُمْ وَاللهِ فَوْزاً عَظیما ، یالَیْتَنی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفوزَ مَعَکُمْ فی الجِنان مَعَ الشُّهَداءِ وَالصّالِحینَ وَحَسُنَ اُولئِکَ رَفیقاً ، وَالسَّلامُ عَلَیْکُم وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُه » .
ثم زر أبا الفضل العباس علیه السلام وقل :
« اَلسَّلامُ عَلَیکَ یاأَبا الفَضْلِ العَبّاسَ ابْنَ اَمیرِ المؤمِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یابْنَ سَیِّدِ الوَصیِّینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یابْنَ أوَّلِ القومَ إسْلاماً ، وَأَقدَمِهِمْ اِیْماناً ، وَأَقْوَمِهِمْ بِدینِ اللهِ ، وَأَحْوَطِهِمْ عَلى الاسْلامِ ، أَشْهَدُ لَقدْ نَصَحْتَ للهِ وَلِرَسُولِهِ وَلاَخیکَ فَنِعْمَ الاخُ المُواسی ، فَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً قَتَلَتْکَ ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةَ ظَلَمَتْکَ ، وَلَعَنَ اللهُ اُمَّةً اِسْتَحَلَّتْ مِنکَ الَمحارِمَ ، وَانْتَهَکَتْ فی قَتْلِکَ حُرْمَةَ الاسْلامِ ، فَنِعمَ الاَخُ الصّابِرُ الُمجاهِدُ الُمحامی النّاصِرُ وَالاَخُ الدّافِعُ عَنْ أَخیهِ الُمجیبِ الى طاعَةِ رَبّه الرّاغِبُ فیما زَهِدَ فیهِ غَیرُهُ مِنَ الثَّوابِ الجَزیلِ وَالثّناءِ الجَمیلِ ، وَأَلحَقَکَ اللهُ بِدَرَجَةِ آبائِکَ فی دار النَّعیم ، اِنّهُ حَمیدٌ مَجید » .
ثم قل :
« اللّهُمَّ لَکَ تَعَرَّضْتُ وَلِزیارَةِ اَوْلیائِکَ قَصَدْتُ رَغْبَةً فی ثَوابِکَ وَرَجاءً لِمَغْفِرَتِکَ وَجَزیلِ اِحْسانِکَ ، فَأَسْأَلُکَ اَنْ تُصَلِّیَ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، وَاَنْ تَجْعَلْ رزْقی بِهِم دارّاً ، وَعَیْشی بِهِم قارّاً ، وَزیارَتی بِهِمْ مَقْبُولَةً ، وَذَنْبی بِهِمْ مَغْفُوراً ، وَاقْلِبنی بِهِم مُفْلِحاً مُنْجِحاً مُسْتَجاباً دُعائی بِأَفْضلِ مایَنْقَلِبُ بِهِ اَحَدٌ مِنْ زُوّارِه وَالقاصِدینَ اِلَیْه ، بِرَحْمَتِکَ یااَرْحَمَ الرّاحِمینَ » .