تو را
تو را از بین صدها گل من احمق جدا کردم
نفهمیدم غلط کردم ، من از اول خطا کردم
به یادت مانده آن روزی که با لبخند و با چشمک
نشستی در کنار من ، خودم را جا به جا کردم ؟
شدی نزدیک و هی گفتی ضرر حالا ندارد که
پسندیدم تو را من هم ، ولی ناز و ادا کردم
شد آغاز ارتباط ما بدون فکر و بی منطق
لگد کردم غرورم را و وجدان را رها کردم
پیامک می زدی هر شب سر ساعت دقیقا 9
خودت را کشتی و آخر شما را تو صدا کردم
و کم کم این پیامک ها عجیب و مهربان تر شد
و من هم قصر پوشالی برای خود بنا کردم
شبی بی قصد و بی نیت به من گفتی عزیز من
نبودی این ور خط تا ببینی من چها کردم
چهل با رآن پیامک را نگه کردم و خندیدم
نبودی تا ببینی من چه غوغایی به پا کردم
نشستم در خیالاتم زدم تاریخ عقدم را
و در رویا دو دستم را فرو توی حنا کردم !
به فکر مهریه بودم ، جهازم را چه میچیدم
من احمق ببین حتی که فکر شیر بها کردم
از آن شب ساعت 9 من پیامک میزدم هر شب
خودم با سادگی هایم عروسی را عزا کردم
پیامک های بی پاسخ ، محبت های بی جبران
تو را بی چشم و رو ، پررو خودم ا ز ابتدا کردم
شدی تو بی خیال و من شدم هی بی قرار تو
تو هی بر من جفا کردی ، من احمق وفا کردم
من از تو بی خبر بودم حدود شصت و نه روزی
نزگیدم به تو اصلا ، فقط چون که حیا کردم
ولی رفتم به یک مسجد بلا تکلیف و مستاصل
برای آن که برگردی فقط نذ رو دعا کردم
نبردم با خودم گوشی که خالص باشد این حالت
همان شب گوشی خود را درون بقچه جا کردم
چهل شب بعد از آن مسجد که برگشتم دم خانه
دویدم سمت آن بقچه و گوشی را که وا کردم
ندیدم از تو یک حرفی ، پیامک یا که تک زنگی
ز پا افتادم آنجا من و رو سوی خدا کردم
و گفتم این چنین با او ، عجب صبری خدا داری
چهل شب منتظر بودم ، عبادت پس چرا کردم؟
جواب آمد که ( واثق شو به الطاف خداوندی
مگر کوری ندیدی که به تو عقلی عطا کردم ؟
پیامک می زدی هر شب ، کشیدی ناز و اطوارش
خطا کردی به من گفتی خداوندا چرا کردم ؟
من امشب بی خیال و تو ردیف و قافیه هستم
تو کاری با دلم کردی که فکرش رو نمیکردم !!!
شاعر معصومه پاکروان