رستاخیز انتظار در آیین ایران باستان دکتر محمد تقی فاضلی بنابر آموزه و تعلیمات دین زرتشتی از میان سه زمان گذشته، حال ، آینده ، دو زمان حال و آینده دارای اهمیت فوق العاده است و این موضوع به نظرم مورد توجه تمام ادیان و فرهنگهای جهان است بالاخره تکلیف هبوط انسان در این کره خاکی و هدف از آمدن و ماندن و رفتن چیست و چه توجیهی می تواند داشته باشد و در باور دینی ایران باستان در طول زمان حال نیروهای اهورامزدا و اهریمن دائماً در حال تضاد و کشمکش هستند و در نهایت منجر به شکست اهریمن خواهد شد و برای همیشه دست اهریمن از دامن مخلوقات کوتاه می گردد و پیروزی و تسلط را برای اهورامزدا فراهم می سازد. طبیعی است که انسان نیز با گزینش راه راست و درست و تعالیم اخلاقی و دستور العملهای دینی با اهریمن و تمامی نهادهای بد مبارزه می کند و موجبات تضعیف شر را فراهم می کند، زندگی هر آدمی در هر لحظه ای و صحنه ای مبارزه با اهریمن و بدی و شر و قوای اهریمنی است یقیناً یکی از این دو راه را برمی گزیند، لذا انتخاب راه، اساسی ترین مبانی اخلاقی دین زرتشتی است، چگونگی راه اهورامزدایی در این عبارت به طور صریح آمده ، پندارنیک humata - گفتار نیک- huxta ، کردار نیک- hvaresta این یک ارزش و هدف کاملاً مشخصی است و از خصوصیات آیین ایران باستان است.نکتة دوم اعتقاد به جاودانگی روح و حیات پس از مرگ است یا به عبارت دیگر اعتقاد به دنیای دیگر که در واقع اساس دیانت زرتشتی ایران باستان است اعتقاد به اینکه اجرای عدالت انسان را ملزم به رعایت تعالیم دینی می کند و در نتیجة همین اعتقاد است که مراسم مفصلی مانند نیایش، جشنهای فراوان همراه با قربانی ، مراسم تطهیر و پالودگی، انجام و احیای واجبات دینی، هدایا و نذر و غیره توسط پیروان آیین زرتشت انجام می گیرد اساس اعتقاد زرتشی آیین ایران باستان :انسان در طی زندگانی مادی خود آنچه که با آن مواجه خواهد شد جدایی تن از ورح و عبور از پل چنیود cinvad ، بهشت و دوزخ و روز قیامت (تن پسین) و داوری نهایی و آزمایش ورایزدی (فرشگرد) که این بخش تقریباً با تمامی ادیان مشابهت زیادی وجود دارد.ما انتظار مطابق آیین ایرانیان باستان در پایان نه هزار سال موجودی زرتشتی به نامه سوشیانت ظهور می کند و رستاخیزبر پا می کند و در این رستاخیز ارواح مردگان به بدنهاشان که دوباره شکل گرفته بر می گردد و همگی در یک جملة دادرسی عمومی در محضر الهی حاضر می شوند و با تن و جسم وارد دوزخ یا بهشت می شوند ولی این مجازات در سه روز است که در صورت بد بودن کردار حدوداً 9000 سال جلوه می کند پس از پایان سه روز شهابی از آسمان فرد می افتد و تمامی فلزات و معادن و کوههای زمین را ذوب می کند و سیل سوزان از فلزات گداخته بر روی زمین جاری خواهد شد و پارسایان و گناهکاران باید عبور کنند که اصطلاحاً ور ایزدی گویند.در واقع فرشگرد اینجا شروع می شود به عبارت دیگر زمین به ستاره پایه می رود و فرشگرد زمان (بهشت) از آن جای به ستاره پایه و عرصه فراخ گشته و همه جا بهشت می شود و راستی و شادی و برکت در این جا جاودانه می گردد، از آن پس مردمان بی پیری و بیماری و درد و مرگ و در این فرشگرد جاودانه خواهند زیست.در مبحث انتظار اضافه می کنم زرتشت سه فرزند دارد، هوشیدر و هوشیدر ماه و سوشیانت که از موعودان مزدیسنی اند هر یک از اینها در سر هر هزاره ای ظهور می کنند که زرتشت در سر هزارة چهارم آمده است و هوشیدر در آغاز هزارة پنجم و هوشیدر ماه در آغاز هزارة ششم و سوشیانس در پایان این هزاره ظهورمی کند درخصوص تولداین سه تن و کارهایشان در بند هشن و دینکرد و روایات پهلوی چنین می خوانیم:زرتشت سه بار با زن خود هوو ( hvo ) نزدیکی کرد و نطفة او به زمین ریخت نریوسنگ ایزد آن را برگرفت و برای محافظت به ناهید ایزد سپرد تا در هنگام خود با نطفة مادر آنان بیامیزد، دقیقاً 99999 فروهر مقدس برای نگهداری این نطفه گماشته شده اند محل نگهداری در دریاچه کیانسه (هامون) است که ظاهراً این نطفه ها مانند سه چراغ در بن دریاچه می درخشند. هوشیدر در واقع سی سال مانده به پایان سده د هم از هزارة زرتشت دوشیزه ای به نام نامیگ پد namig pid که نسبت او به زرتشت می رسد در آب می رود و می نشیند و از آن می خورد، نطفه زرتشت در بدن او وارد و هوشیدر بدنیا می آید وقتی که آن مرد به سی سالگی می رسد خورشید به مدت ده شبانه روز در اوج آسمان در همان جایی که در اول خلقت آفریده شده بود می ایستد و مومنان می فهمند که هزارةزرتشت به پایان رسیده است .و در همین زمان است که آن مرد با اورمزد وامشاسپندان گفتگو (همپرسگی) می کند و فردای آن روز روشن و بارانی است، در این هزاره اتفاقات عجیبی رخ می دهد، خورشید ده شبانه روز در آسمان می ماند گیاهان سی سال خشک نمی شوند، به فرمان هوشیدر مومنان به مبارزه با برخی از حیوانات مانند گرگها می روند و بعد با تیغ و شلاق و کارد و گرز و شمشیر دیوان را می کشند و خلاصه اینکه دیوان مَزَن را می کشند، افراط و تفریط ضعیف می شود و پیمان اعتدال نیرومند می شود. و بلاخره دیومرکوس (ملکوس) جادوگر که هفت ساله از تخمة برادر و ریش که قاتل زرتشت است در سدة چهارم و پنجم یا در پایان هزاره هوشیدر به جادویی سرما و باران ایجادمی کند در این هنگام پیشوایان دینی به مردم توصیه می کنند که آذوقه ذخیره کنند بیشتر مردم و گوسفندان در آن چهار زمستان می میرند سرانجام در زمستان چهارم به نفرین مزدینسان به وسیله (همان آفرین) ملکوس می میرد آنگاه مردمان و چهارپایان از ورجمکرد که جمشید برای حفاظت مردمان از این باران و سرما ساخته است بیرون می آیند و در جاهای مختلف اقامت می کنند و نسلشان افزایش می یابد.در دورة هوشیدر ماه سی سال مانده به پایان هزارة هوشیدر دوشیزه ای به نام وه پد* veh-pad که آن هم نسبش به زرتشت می رسد در آب می رود و می نشیند و نطفة زرتشت در بدن آن دوشیزه داخل می شود و از آن هوشیدر ماه متولد می شود وقتی به 30 سالگی می رسد خورشید ده شبانه روز در آسمان می ایستد و مومنان می دانند که هزارة هوشیدر به پایان رسیده است اتفاقات عجیبی نظیر هزارة هوشیدر بوقوع می پیوندد. به عنوان مثال گیاهان سرسبز می شوند، شیر گوسفندان به حداکثر افزایش می یابد بطوری که شیر یک گاو برای هزار نفر کافی است، دیو گرسنگی و تشنگی نزار می شوند بطوریکه مردم از یک وعده غذا برای سه شبانه روز سیر می شوند پیری کم و زندگی بیشتر می شود، دوستی و آشتی و بخشندگی و شادی در جهان افزایش می یابد مردم گوشتخواری را ترک می کنند و به شیرخواری روی می آورند به د ستور هوشیدر ماه مردم به مقابلة ماران می روند و دیو دروج وجهی را نابود می کنند و ضحاک از بند فریدون آزاد می شود و گزشاسب سرانجام آن را نابود می کند. دورة سوشیانس (سرشیانت 3 ): سی سال مانده به پایان دهمین سده در هزارة هوشیدر ماه دوشیزه ای 15 ساله به نام گواک پد gawag-pidi که از نسل زرتشت است در آب می رود و می نشیند و از آن می خورد سوشیانس متولد می شود او مانند خورشید نورانی است با شش چشم به هر طرف می نگرد و دارای فرة کیانی است وقتی به 30 سالگی می رسد با اورمزد وامشاسبندان گفتگو می کند و در این زمان خورشید 30 شبانه روز در آسمان می ایستد. در بازگشت از این گفتگو کیخسرو سوار بر ((وای دیرنگ خدا 4 )) به استقبال سوشیانس می آید. از قبیل برافکندن بتکدةکنار چیحست و زدن افراسیاب تورانی شرح می دهد بعد سوشیانس به کیخسرو می گوید که دین را بستای کیخسرو دین را ستایش می کند در آن مدت پنجاه و هفت سال کیخسرو فرمانروا و سوشیانس موبد است. در همین زمان طوس نزد گرشاسب می رود و او را به دین می خواند و گرشاسب از بیم ترس طوس گرز خود را بر زمین می افکند و دین را می پذیرد. پیش از برانگیختن مردگان سوشیانس سپاهی بر می انگیزد و به کارزار با دیو بدعت (هلموغی)می رود، یشتی می خواند و آن دیو به بالا و پایین زمین می رود و سرانجام در سوارخ زمین می رود و شهریور امشاسپتد بر این سوراخ فلز گداخته می ریزد و او را محبوس می کند و سرانجام این دیو به دوزخ می افتد. سوشیانس بعد از مجازات بدکاران یشتی اجرا می کند با پنج باریشت کردن همه دیوان نابود می شوند . دورة 57 ساله سوشیانس دورة تکامل موجودات اورمزدی است همةدیوان از نسل دوپایان و چهارپایان نابود می شوند بیماری و پیری و مرگ و آزار و ظلم و بدعت و همه بدیها از میان می رود گیاهان همیشه در سرسبزی و رویش اند و همة آفریدگان در خوشی اند هفده سال خوراک مردم گیاه است سی سال آب و ده سال خوراکشان مینوی است.